وقايع اتفاق افتاده در اربعين
20 آذر 1393 توسط 313
2. بنا بر قولي رسيدن کاروان اسرا به کربلا
سيد بن طاوس مي نويسد: قال الراوي و لما رجع نساء الحسين ع و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدليل مر بنا على طريق كربلاء فوصلوا إلى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد الله الأنصاري رحمه الله و جماعة من بني هاشم و رجالا من آل رسول الله ص قد وردوا لزيارة قبر الحسين ع فوافوا في وقت واحد و تلاقوا بالبكاء و الحزن و اللطم و أقاموا … هنگامى كه زنان و فرزندان حسين از شام برگشتند و به عراق رسيدند به راهنما گفتند: ما را از راه كربلا ببر. وقتى به موضع قتلگاه رسيدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه يافتند كه براى زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده بودند. همه در يك وقت وارد شدند و با يك ديگر شروع به گريه و حزن كردند و لطمه بصورت زدند. ماتمى بپا كردند كه فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن ديار نيز به ايشان پيوستند و عموما چند روزى عزادارى كردند.(2) البته آقاي رسول جعفريان اين نظر را مورد بررسي و نقد قرار داده اند.(3)
امام حسين عليه السلام
3. رسيدن کاروان اسرا به مدينه
بشير بن حَذلَم مي گويد: وقتى نزديك مدينه رسيديم حضرت زين العابدين عليه السلام پياده شد و پس از اينكه خيمههاى خود را بر سر پا كرد زنان را پياده نمود. بعد به بشير فرمود: خدا پدر تو را كه شاعر بود رحمت كند. آيا تو بر گفتن شعر قادرى؟ گفتم: آرى. يا ابن رسول اللَّه، من نيز شاعرم. فرمود: وارد مدينه شو و خبر شهيد شدن امام حسين را بده. من بر اسب خود سوار شدم و آن را راندم تا وارد مدينه گرديدم. هنگامى كه بر در مسجد پيغمبر خدا رسيدم صدا بگريه بلند كردم و اين شعر را سرودم:
يا أهل يثرب لا مقام لكم بها قتل الحسين فادمعي مدرار
الجسم منه بكربلاء مضرج و الرأس منه على القناة يدار
يعنى اى اهل مدينه (نام مدينه قبلا: يثرب بوده است) جا ندارد كه شما در مدينه بمانيد. حسين مقتول شد! اين اشکهاى من است كه فرو ميريزند؛ جسم مقدس امام حسين در كربلا غرقه به خون است و سر مباركش بر فراز نيزه دور ميزند! بشير ميگويد: سپس گفتم: اين على بن الحسين است كه با عمهها و خواهرانش نزديك شما بر در دروازه مدينه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت ميباشم، آمدم تا شما را از مكان آن بزرگوار آگاه نمايم. هيچ زن پردهنشين و محجوبهاى نبود مگر اينكه از مكان خود خارج شد.
زنان در حالى بيرون آمدند كه سر و پاى برهنه بودند، صورتهاشان خراشيده بود، لطمه بصورت خود ميزدند و صدا به وا ويلا بلند مي كردند، هيچ روزى بقدر آن روز گريهكننده نبود، هيچ روزى نظير آن روز به مسلمانان تلخ نگذشت… بشير ميگويد: عموم مردم بر من سبقت گرفتند و متوجه حضرت سجاد(عليه السلام) شدند.
بخدا قسم اگر پيامبر خدا آن طور كه به اين مردم در باره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصيه ميكرد اينان بيشتر از اين به ما ظلم نمي كردند و ما را نمىكشتند…
من نيز اسب خود را به تعجيل راندم و بسوى آن مردم باز گشتم. ديدم آن مردم راه و جادهها را فرا گرفتهاند. من از اسب خود فرود آمدم و روى دوش مردم راه ميرفتم تا خود را نزديك در آن خيمهاى رساندم كه حضرت على بن الحسين(عليهماالسلام) در ميان آن بود. حضرت سجاد(عليه السلام) پارچهاى بدست داشت كه اشکهاى خود را بوسيله آن خشك ميكرد. يك خادمى پشت سر امام سجاد(عليه السلام) بود كه صندلى همراه خود داشت. وى آن صندلى را نهاد و امام سجاد(عليه السلام) در حالى بر فراز آن نشست كه نميتوانست از گريه خوددارى نمايد! صداى مردم بگريه بلند شد. ناله و فرياد دختران و زنان بلند شد. مردم از هر طرف به امام سجاد(عليه السلام) تسليت و تعزيت مي گفتند. كار بجايى رسيد كه آن بقعه يك پارچه ضجه و گريه شد!! امام سجاد بدست خود به مردم اشاره كرد: ساكت شويد! وقتى مردم آرام شدند؛ آن حضرت فرمود:
امام حسين عليہ السلام
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، بارئ الخلائق اجمعين، الذى بعد فارتفع في السموات العلى، و قرب فشهد النجوى و …
ايها الناس! آن خدائى كه حمد مخصوص او است ما را بمصيبتهاى جليل و بزرگ و رخنه بزرگى در اسلام مبتلا كرد. زيرا امام حسين عليه السلام با عترتش شهيد شدند، زنان و كودكانش اسير گرديدند، سر مباركش را بر فراز نيزه در شهرها گردانيدند. و اين مصيبتى است كه نظيرى نخواهد داشت.
ايها الناس! كدام يك از شما بعد از شهادت امام حسين مسرور و خوشحال خواهد شد؟ كدام چشم است از شما كه از ريختن اشك خوددارى و مضايقه نمايد… ايها الناس! كدام قلب است كه براى شهيد شدن حسين شكافته نشود. كدام قلب است كه بحسين علاقه نداشته باشد. كدام گوش است كه اين مصيبت اسلام را بشنود و ناراحت نشود… بخدا قسم اگر پيامبر خدا آن طور كه به اين مردم در باره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصيه ميكرد اينان بيشتر از اين به ما ظلم نمي كردند و ما را نمىكشتند… (4)
سيد روح الله علوي
بخش سيره و عترت تبيان
پي نوشت ها:
1. درر الأخبار با ترجمه سيد مهدى و على رضا حجازى و عيدى خسروشاهى، ج 1، ص: 697 و 699، ناشر: دفتر مطاالعات تاريخ و معارف اسلامى
2. سيد على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348 شمسى، ص : 196
3. رجوع شود به ره توشه راهيان نور، ويژه محرم و صفر 1430ق، صص200 تا 205
4. زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام،محمد جواد نجفى، ج 1، ص: 196 تا 198،ناشر: اسلاميه
صفحات: 1· 2