اي صبح چرا كردي طلوع
یا لطیف
اي صبح چرا كردي طلوع مگر نداني حسين بي مادر است
مگر نداني فرادا سر حسين به نيزه هاست
مگرنداني زينب بي معجر است
امروز زينب گويد
گلي گم كرده ام ميجويم او را به هر گل ميرسم مي بويم اورا
ديگر چگويد زينب
او ميدويدو من ميدويدم اوسوي مقتل من سوي قاتل
اوميبوريده من ميبريدم اواز حسين سر من ازحسين دل
آمد به مقتل شمر سيه دل
او ميكشيدو من ميكشيدم او خنجر از كين من نالهاز دل
داني كه دگر چگويد زينب
بي برادر شدم بي عباس شدم
عباسم بيا ببين كه بي معجرم
امروز كه حضرت زينب همه رو كه سوار بر مركب كرد خواست خودش سوار شه نمي تونست
رو به قتلگاه گفت اين اخي يا عباس يعني اي برادرم عباس كجايي
از امشب زينب بي برادر است
از امشب رباب بي اصغراست
از امشب رقيه بي پدر است
از امشب ليلا بي موذن است
از امشب حرم بعد عباس آب دارد
از امشب حرمت آل علي شكسته شد
از امشب رقيه به گوش گو شواره است
از امشب مادري دست به پهلوست
از امشب سر حسين به نيزه است