وادی عشق

وادی عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بحر طویل...

04 مرداد 1393 توسط 313

یالطیف



مرده بدم زنده شدم؛ گریه بدم خنده شدم

 

دولت عشـق آمد و من دولت پاینده شدم


گفت: که دیوانه نه ای؛ رو که از این خانه نه ای

 

رفتم و دیوانه شدم، سلسه بندنده شدم


گفت: که سرمست نه ای؛ رو که از این دست نه ای


رفتم و سرمست شدم؛ وز طرب آکنده شدم


گفت: که تو کشته نه ای؛ در طرب آغشته نه ای


پیش رخ زنده کنش، کشته و آکنده شدم



گفت: که تو شمع شدی، قبله این جمع شدی

شمع نیم، دود نیم، دود پراکنده شدم


گفت: که با بال و پری؛ من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش، بی پر و پرکنده شدم


چشمه خورشید تویی؛ سایه گهِ بید منم

چون که زدی بر سر من، پست و گدازنده شدم

 

تابش جان یافت دلم، وا شد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم

شکر کند چرخ فلک، از مَلک مُلک و مَلَک

کز کرم و بخشش او ، نور پذیرنده شدم

 

از توام ای شهره قمر، در من و در خود بنگر

کز اثر خنده تو، گلشن خندنده شدم




 

پی نوشت بی ربط:

گفتند: موسی را کدام سختی بر تو گران‌تر آمد؟ فرمود: آنگاه که “خضر” مرا  گفت:

“هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ “*

مصیبت چنان گران آمد که از آن دشوارتر نبود.

*«سوره کهف؛ آیه78»

 


 3 نظر

عاشــقانه هایم...

02 مرداد 1393 توسط 313

 

یالطیف


یـک وقـت هــایی هـم هـسـت

که تـمـــام آرزوی زنـدگیت این مــی شــود که

کـسـی که دوسـتش داری چـیـزی از تــو بـخـــواهـد..

مثلا بـخـــواهـد برای “فـــرجش” دعا کنی

آنگاه

تــو عاشــقانه بـــه زانـــو در میآیی و میگویی

“اللهــم عـجل لولـــیک الفــرج”

 


 1 نظر

زیبایی

30 تیر 1393 توسط 313

یالطیف

نتیجه اش زیباست وقتی این دو را پیوند می زنیم؛

 

اینکه فرمودند: زکات زیبایی، پاکدامنی ست

 

و اینکه پرداخت زکات دارائیت را افزون می کند

 

حالا آنان که زیبایی بیشتر می خواهند، بسم الله


 نظر دهید »

سیاهی...

29 تیر 1393 توسط 313

یالطیف

وقتــــﮯ سيــاهـﮯِِِ چــادرم ،
قــد عَلــم مـﮯ كــند!
چـــﮧ خوب مـﮯ دانســتند قديمـﮯ تـر هآ:
“بـالاتـــر از ســياهـﮯ رنــگـﮯ نيــست “


 نظر دهید »

ماه در چاه

26 تیر 1393 توسط 313

یا لطیف

 

صفای این حرم از گریه شبانه اوست

خدا هر چه ببخشد، علی بهانه اوست

.

.

.

ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد!

 

چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم؛ و هرگز نمی شناختم؟!

 

سوگند به خدا، شناسایی شما جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم بار سرانجام آن شد. دل من از دست شما، پرخون و سینه ام از خشم شما، مالامال است.

 

کاسه های غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی و ذلت پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید…

تا آنجا که قریش در حق من گوید: «بی تردید پسر ابیطالب مردی دلیر است ولی علم جنگ نمی داند»!!!

خدا پدرشان را مزد دهد! آیا یکی از آن ها تجربه های جنگی سخت مرا دارد؟ یا در جنگ می توانست از من پیشی بگیرد…؟

 

هنوز بیست سال نداشتم که در میدان نبرد حاضر بودم؛ هم اکنون که از شصت سال گذشته ام.

اما دریغ! آن کس که فرمانش را اجرا نکنند؛ رأیی نخواهد داشت!*


 

پی نوشت:

* نهج البلاغه، خطبه 27

 

دل نوشت:

گویند علی وصله به کفشش می زد؛

ای کاش دل خسته ی من کفش علی بود…


 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

وادی عشق

وَ هُوَ مَعَکُم اَینَما کُنتُم...
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • عشق
  • حجاب
  • حرف دل
  • نینوا
  • نینوا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

ابزار وبمستر

آهنگ وبلاگ

دريافت كد موسيقي
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس