بحر طویل...
یالطیف
مرده بدم زنده شدم؛ گریه بدم خنده شدم
دولت عشـق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت: که دیوانه نه ای؛ رو که از این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم، سلسه بندنده شدم
گفت: که سرمست نه ای؛ رو که از این دست نه ای
رفتم و سرمست شدم؛ وز طرب آکنده شدم
گفت: که تو کشته نه ای؛ در طرب آغشته نه ای
پیش رخ زنده کنش، کشته و آکنده شدم
گفت: که تو شمع شدی، قبله این جمع شدی
شمع نیم، دود نیم، دود پراکنده شدم
گفت: که با بال و پری؛ من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش، بی پر و پرکنده شدم
چشمه خورشید تویی؛ سایه گهِ بید منم
چون که زدی بر سر من، پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم، وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم
شکر کند چرخ فلک، از مَلک مُلک و مَلَک
کز کرم و بخشش او ، نور پذیرنده شدم
از توام ای شهره قمر، در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو، گلشن خندنده شدم
پی نوشت بی ربط:
گفتند: موسی را کدام سختی بر تو گرانتر آمد؟ فرمود: آنگاه که “خضر” مرا گفت:
“هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ “*
مصیبت چنان گران آمد که از آن دشوارتر نبود.
*«سوره کهف؛ آیه78»