میدانی!!!!
یالطیف
خودمـ و خودتـــ :
میدانی
کربلا بهـ رفتن نیستــ ، بهـ شدن استــ
کهـ اگر بهـ رفتن بود ، شمر همـ کربلایی استــ
{ سید مرتضی آوینی }
یالطیف
خودمـ و خودتـــ :
میدانی
کربلا بهـ رفتن نیستــ ، بهـ شدن استــ
کهـ اگر بهـ رفتن بود ، شمر همـ کربلایی استــ
{ سید مرتضی آوینی }
یالطیف
اولیاءالله در بلا، نه به دوست متوسّل میشوند، نه دشمن. چون میفهمند ابتلا از سوی حق است و سرّ و فلسفهای دارد که همانا اصلاح نفس است.
یالطیف
یالطیف
جـا مـانده ایـمـ و شـرح دلِ مـا خجــــالتـــ استــ
زائـر شـدن پیـاده یقیـنا سـعـادتـــ اسـتـ
ویـزا ، بلیـط کـربــ و بـلا مــال خـوبـــ هـاســتــ
سهــمـ چـو مـن پیامکــ ” هستمـ به یادتــ ” استـ
یکــــ اربعـیـن غـزل بهـ امـیـد عنایـتی
این بغـض من اگـرچهـ خودش همـ عنایـتــ اسـتــ
مـا هیـچ ، مـا گـنـاه … فقط جـان مـآدرتــــ
امـضـا بکـن کهـ شاعـرتــ اهـل شهادتــ اسـتـ
بـاشـد حـسین کـربـ و بلا مـال خـوبـــ هـا
یکــــ مهـر تربـتــ از تو برایـمـ کفـایـتــ استــــ
یالطیف
دلتنگ که میشوی
رو میکنی به سوی حرم آقا سیدالشهدا
زیر لب با بغض میگویی ؛
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (و علی ابناء الحسین و علی ابکاء الحسین و علی زوار الحسین … و علی عباس الحسین)
حسین (ع) جان ؛ دلتنگم
دلتنگ کرب و بلایت
دلتنگ گریه برای ؛ جای پای کوچک رقیه (س) روی خاک صحرایت
دلتنگ طنین انداز شدن صدای الله اکبر بین الحرمینت
دلتنگ آفتاب سوزان و چشیدن ذره ای از شدت گرما و عطش عاشورایت
.
.
.
همین قدر بگویم که اینجا جهنم است و حریمت بهشت…
حسین (ع) جان ؛ محتاجم
محتاجم به بودن در حرمت
محتاجم به لمس کردن گوشه گوشه ی خاکت
محتاجم به دیدن شش گوشه ات
سائل را که رد نمیکنی آقا ؟
میدانم لیاقت حضور در حرمت را از خود گرفته ام
میدانم آن نیستم که باید باشم
اما چشم امیدم به کرم خاندان توست یا ابا عبدالله
“همه دارند به سوی حرمت می آیند ؛
طبق معمول من … جاماندم….”
یالطیف
باز کربــلا دلـربائی میکنــی!
تـــو چــه کــرده ای کــه حتـی پــرواز دل کـربلا نـدیده هـا در آسـمانت مــوج میـــــزند؟
یالطیف
إذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَیناً
لِکَیْ تَلْقی الألهَ قَرِیْرَ عَیْنِ
فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً
عَلیهِ غُبارُ زوَّارِ الحسینِ(ع)
در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد…
چشمم خواب ندارد…
قلم ام گوشه دفتر غزل ناب ندارد…
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق دیوانه ارباب ندارد؟
تو کجایی؟
شده ام باز هوایی…
شده ام باز هوایی…
شده ام باز هوایی…
السلام علیک یا قمر العشیره
سلام بر تو ای ماهِ خورشید حسین(ع)؛
آن جا که همه رنگ می بازند این تو هستی که چون ماهِ تابانی!
یالطیف
نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به کربلا برسانید فقط
یالطیف
حــال ِ من حــال ِ جوانی ست که یک مــاه تمـــام در پی کسب جـواز حرمت پیــر شـــده ….
اللهم الرزقنا زیارت الحسین علیه السلام
یالطیف
بنویسیـد روی سنگِ قبر من … آقآی مـــَنِ، دنیـآی مَـن ،
اللّهمَ الجعَل مَحیآیَ، محیــآی مَن … من برآی تو گریه میکُنم، تو برآِ مـن …/!
یالطیف
حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.
چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى».
از شام تا کربلا
از کربلا تا شام، حکایت سرهاى جسور شماست که شمشیرها را به خاک افکند.
من از روایت خونابه و خنجر مى آیم؛ از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بى یاورى.
امروز، اربعین خورشید است. نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛ چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند!
رفته اید و پس از شما، جاده ها، اسیر زمستانى همیشگى اند. پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند.
زخم عاشورا همیشه تازه است
پاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟! اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند.
دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را بادهاى یغماگر، با خویش برده اند.
زمین، پاییزش را از یاد مى برد، اما زخم عمیق عاشورا را هرگز.
سال ها مى گذرد و ما همچنان سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم.
اربعین لاله ها
نزهت بادى
بشیر!
وقتى به مدینه النبى رسیدیم، مبادا کسى جلوى قافله اسراى کربلا، گوسفندى را سر ببرد! این کاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بریده بر بالاى نى مى آید.
نگذار هیچ لاله اى را در رثاى شهدایمان پرپر کنند! سراسر خاک کربلا، پر بود از گلبرگ هاى خونین و پاره اى که از هر سو مرا صدا مى زدند: «أخَىَّ اخَّى».
اجازه نده کسى بر سر و رویش خاک بریزد؛ هنوز باد، گرد و خاک کوچه هاى کوفه و شام را از سر و روى زنان و کودکان عزادار نربوده است.
این صورت هاى کبود و دست هاى سوخته، نیازى به گلاب افشانى ندارند؛ هنوز اربعین گل هایى که با تشنه کامى بر خاک و خون افتادند، نگذشته است.
بگو پاى برهنه به استقبالمان نیایند؛ این کاروان پر است از کودکانى که پاى پرآبله دارند.
سفارش کن شهر را شلوغ نکنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه هاى نامحرم و بیگانه بازگشته ایم.
بگذار آسوده ات کنم بشیر!
دل زینب علیهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى کشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سکینه و سجاد علیه السلام و این کاروان داغدار، پیراهن کهنه و خونین حسین علیه السلام را بر سر و روى خویش بنهد و گریه هاى فرو خورده چهل روزه اش را یک سره رها سازد.
یالطیف
باور کن گُلم! من همان زینبم؛ همان زینبی که هر روز، زیر آفتاب نگاه تو گرم میشد، همان زینبی که از طنین صدای تو جان میگرفت، همان زینبی که روزش را با زیارت تو آغاز میکرد و شبش را با چراغ یاد تو به پایان میبرد.
باور کن همان زینب، همان خواهر، چهل روز است تو را ندیده است. بلند شو برادر گلم! چرا جوابم را نمیدهی؟ تو که همیشه به احترام حضورم میایستادی؛ حالا چه شده که حتی جوابم را نمی دهی؟
آه، چه توقعی دارد زینب از تو! آخر تو که… .
باشد! حالا که تو نمیتوانی، من برایت همه چیز را میگویم، آن روزِ غمگین کودکیمان که یادت هست؟! همان روزِ آتش و در و… آری! میدانم؛ حتی حالا هم طاقت شنیدنش را نداری. برایت بگویم؛ کودکان تو آواره بیابانهای بیچراغ شدند؛ یکی دو ستاره، خاموش شد تا صبح.
چه کشیدیم برادر! فقط یاد و ذکر خدا و تو و پدر و مادر و جدمان، قوت دلمان شده بود؛ وگرنه قصه به اینجا نمیرسید.
در راه، هر جا که شد، چراغ یاد تو را روشن کردیم.
چه که بر سر آل امیه نیاوردیم؛ کوفه میلرزید از طنین صدایمان.
هر اشکمان را بر چله کمان نشانده بودیم و قلب خوابآلودگان را نشانه رفته بودیم؛ اما امان از شام! تاریکی شام، بر روشنایی کلام ما پیشی میگرفت؛ اما ستاره سه ساله تو، آنجا را هم روشن کرد.
چه بگویم برای تو که از همه چیز باخبری؟! در این چهل روز، یک لحظه نوازش صدای تو، گوشم را تنها نگذاشت.
هر چه را باید میگفتم، به زبانم جاری میشد. همیشه گرمای دستان حمایتت را روی شانههایم حس میکردم. یک آن، خودم را بیتو ندیدم؛ اما چه کنم که تو خواسته بودی هر لحظه نبودنت را به یاد دیگران بیندازم و بیدارشان کنم.
هر چه بود این چهل روز گذشت و من دوباره به دیدار تو آمدم.
صفحات: 1· 2
یالطیف
در اجر و ثواب گریه بر امام حسین علیه السّلام پاداشی بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن میباشد . . .
یالطیف
اربعین امام حسین (ع) در فرهنگ شیعی جایگاه بسیار والا و ارزشمندی دارد، چون یک بار دیگر خاطرات و حوادث روز عاشورا در این روز زنده شده و به نوعی نقطه عطفی در تاریخ اسلام و تشیع گردیده است. واژه «اربعین» مبنای فرهنگی نیز دارد یعنی در فرهنگ اسلامی بر عدد ۴۰ بسیار تاکید و سفارش شده و در مناسبت های مختلف بر آن تکیه شده، یکی از آنها زیارت اربعین امام حسین(ع) است.
مثلاً «کمال عقل انسان در چهل سالگی»، «آثار چهل روز اخلاص در عمل»، «حفظ چهل حدیث»، «دعای چهل نفر مومن برای انسان»، «قرائت دعای عهد در چهل صبح»، «عدم پذیرش نماز شراب خوار تا چهل روز»، «گریه چهل روزه آسمان و زمین و فرشتگان برای امام حسین(ع)» و «استحباب زیارت اربعین» از جمله مواردی است که اهمیت عدد چهل را در فرهنگ اسلامی و معارف شیعی می رساند.
اربعین حسینی
مشهورترین واقعه ای که به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای کربلا بازگو می شود جریان رسیدن کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا و هم زمانی این ماجرا با حضور جابر بن عبدالله انصاری در کربلا و زیارت قبر شریف امام حسین علیه السلام توسط او.
هر چند برخی از صاحب نظران این وقایع را بعید دانسته و منکر آن شده اند اما تحقیقات انجام شده نشان می دهد که این بعید دانستن ها و انکار ها صحیح نیست و دلیل قابل قبولی برای رد این دو واقعه وجود ندارد. آنچه در ادامه می آید گزارش هایی از این دو واقعه در منابع موجود است:
مصباح الزائر به نقل از عطا می نویسد: روز بیستم صفر با جابر بن عبد اللّه بودم هنگامى که به غاضریّه رسیدیم در جوى آن جا غسل کرد و پیراهن پاکیزه اى را که همراه داشت پوشید. سپس به من گفت: اى عطا ! آیا عطرى به همراه دارى؟
صفحات: 1· 2
یالطیف
در اين نوشتار تنها به سه واقعه مشهور مرتبط با قيام حسيني در اولين اربعين شهادت سيدالشهداء اشاره مي شود و به وقايع ديگر که طبيعتا در آن زمان رخ داده است عنايتي ندارد.
حرم امام حسين عليه السلام
1. نخستين زيارت قبر امام حسين عليه السلام توسط جابربن عبدالله انصاري
بشارة المصطفى: از اعمش، از عطيه عوفى روايت شده كه گفت: با جابر بن عبد اللَّه انصارى، جهت زيارت قبر حضرت حسين بن على عليه السّلام، راه افتاديم وقتى به كربلا رسيديم، جابر به كنار آب فرات رفت، و در آن غسل كرد، سپس پارچهاى را به كمر بست و ديگرى را به دوش انداخت [و خود را به هيأت زائران خانه خدا در آورد] آنگاه خود را با عطرى خوشبو كرد. و قدمى بر نداشت مگر اينكه خدا را ياد كرد تا به قبر نزديك شد [جابر در آن ايام نابينا شده بود و جايى را نمىديد لذا] به من گفت: ياريم كن تا قبر حضرتش را لمس كنم، من او را يارى كردم، روى قبر افتاد و بيهوش شد، آبى به سر و صورتش زدم تا به حال آمد و سه بار صدا زد: يا حسين، و سپس گفت: دوستى، جواب دوستش را نمىدهد، سپس گفت: و چگونه مىتوانى جواب بدهى، و حال آنكه رگهاى گردنت بريده شده، و بين بدن و سرت جدايى افتاده است، من شهادت مىدهم كه تو، فرزند پيامبرانى، و فرزند سرور مؤمنانى، فرزند همراه تقوايى، فرزند سليل هدايتى، تو پنجمين اهل كسائى، تو فرزند سيد نقبائى، تو فرزند فاطمه سيده زنانى، و چرا چنين نباشى و حال آنكه به دست سيد پيامبران به تو غذا داده شد و در دامن پرهيزكاران تربيت يافتى و از پستان ايمان شير خوردى، پاك زيستى، و پاك به شهادت نائل شدى، دلهاى مؤمنان در فراقت ناآرامند، و شك و ترديدى ندارند كه [شهادت] برايت اختيار شده بود. پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد، و گواهى مىدهم كه تو بر همان راهى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا رفت. (1)
بشير: اين على بن الحسين است كه با عمهها و خواهرانش نزديك شما بر در دروازه مدينه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت ميباشم، آمدم تا شما را از مكان آن بزرگوار آگاه نمايم. هيچ زن پردهنشين و محجوبهاى نبود مگر اينكه از مكان خود خارج شد.
صفحات: 1· 2
یالطیف
بشير بن خزيم اسدي گويد :
زينب دختر علي را در آن روز ديدم، به خدا سوگند زن با حيايي را تا آن روز سخنورتر از او نديدم؛
گويا که کلمات را با زبان گوياي اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام جاري مي نمود،
حضرت زينب سلام الله عليها به مردم اشاره کرد که ساکت شويد.
ناگهان نفس ها در سينه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.
آنگاه فرمود :
ستايش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نيکوکارش.
اما بعد :
اي مردم کوفه ، اي مردمان حيله گر و خيانت کار !!
گريه مي کنيد ؟؟
اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هايتان آرام نگيرد.
همانا که کار شما مانند آن زني است که رشته ي خود را پس از محکم يافتن، يکي يکي از هم
مي گسست ، شما نيز سوگندهاي خود را در ميان خويش، وسيله ي فريب و تقلب ساخته ايد.
آيا در ميان شما جز وقاحت و رسوايي ، سينه هاي آکنده از کينه ، دو رويي و تملق، همچون زبان
پردازي کنيزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چيز ديگري نيز يافت مي شود ؟
يا همچون سبزه هايي هستيد که ريشه در فضولات حيواني داشته يا همچون جنازه ي دفن شده
اي که روي قبرش را با نقره تزيين نموده باشند ؟
چه بد توشه اي براي آخرت فرستاده ايد؛ توشه اي که همان خشم و سخط خدا است و در عذاب
جاويدان خواهيد بود.
گريه مي کنيد ؟ زار مي زنيد ؟
آري به خدا سوگند که بايد گريه کنيد، پس بسيار بگرييد و کمتر بخنديد.
صفحات: 1· 2
یالطیف
رواى گويد:عليا مكرمه ام كلثوم دختر امير مومنان على عليه السّلام در همان روز از پشت پرده
خطبه خواند در حالتى كه صدا به گريه بلند كرده بود فرمود: اى اهل كوفه ! رسوايى بر شما باد!
چه شد كه حسين عليه السّلام را خوار ساختيد و او را بكشتيد و اموالش را به غارت بدريد و آن را
متصرف شديد مانند تصرف ميراث و زنان او را اسير نموديد و ايشان را به رنج و سختى افكنديد؛
پس زيان و هلاكت بر شما باد! آيا مى دانيد چه داهيه و جنايت بزرگى مرتكب شديد و چه بارگناه بر
دوش گرفتيد و چه خونها كه ريختيد و چه حرمى را مصيبت زده نموديد و چه دخترانى را غارت
نموديد و چه اموالى را به تارج برديد، كشتيد آن مرداين را كه بعد از رسول صلى الله عليه و آله
بهترين خلق بودند و ترحم از دلهايتان كنده شده آگاه باشيد كه رستگارى براى لشكر خداى ست
و لشكر شيطان خاسر و زيانكارند انگاه اين ابيات را خواند:
((قتلتم اخى ….))؛ برادر عزيزم را بى تقصير با ازار و شكنجه كشتيد همانطور كه پرنده را با چوب و
سنگ آزار دهند و بكشند مادرتان در عزايتان واويلا گويد! زود است كه جزاى شما آتش جهنم
خواهد بود؛ اتشى كه شعله اش فرو نمى نشيند و خونهايى را ريختنيد كه خدا ريختن آنها را حرام
كرده و قرآن مجيد و رسول حميد صلى الله عليه و آله نيز به حرمت آن ناطق اند بشارت باد شما را
به آتش جهنم كه در فرداى قيامت در دوزخ سقر، به يقين و حق ، جاويدان خواهيد بود و اينك من در
مدت زندگانى خود گريانم و در تمام عمر خود بر برادرم حسين عليه السّلام اشك خواهم ريخت ، بر
آن كس گريه مى كنم كه پس از رسول صل الله عليه و اله بهترين مردم روى زمين بود پيوسته از
چشمانم اشك مانند باران بر گونه هايم جارى است كه آن را تمامى نيست .
راوى گويد: مردم همگى صداها به گريه و نوحه بلند نمودند و زنان كوفه موها پريشان و خاك
مصيبت بر سر ريختند و صورتها خراشيدند و لطمه بر روى خود زدند و فرياد و اويلا بر آوردند و مردان
كوفى نيز به گريه افتادند و ريش ها را كندند هيچ روزى به مانند آن روز در گريه و ناله نبودند.
سند : لهوف سيد بن طاووس
یالطیف
یالطیف
صفحات: 1· 2
یالطیف
کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتمهای سرخ، از عطشهای پرپر شده. این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاخته اند بر پیکر صبر آنان. بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده اند به نقطه ای از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت. کاروانِ اربعین، با خطبه های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزندهترین بیان قاب میشود و در سوزنده ترین بیابان. بغل بغل شعله ریخته میشود در صحرا.دوبیتی های پرلهیب، سطح مصیبت زده دشت را گلگونتر میکند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافله ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز میشود.
اینان اربعین را با خود آورده اند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندیشان بریزد.
سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما ! سلام بر آن گامهای شکیباتان که جادههای دراز شام را خسته کرد!
هر سال، چشمان غمبار اربعین که می آید، اطراف ما پر میشود از هیئتهای مذهبی التماس و دسته دسته گلهای اشک.
هر سال اربعین، از لا به لای واژه های مذاب مداحان، دلهای آسمانی شما دیده میشود و علم های ما از هوش میروند.
لباس های مشکی تقویم، بوی قتلگاه میگیرند.
اربعین! به یاد روشنیِ شما شمعگونه میسوزیم و گریه سر میدهیم برای فاصله های خود و زجرهای شما.
خوشا زندگی در این گریستن و مردنهای پیاپی!
خوشا گریستن برای داغهای زینب علیهاالسلام ، برای مصیبتهای سجاد علیهالسلام ، برای بیتابی بچه های آسمان!
سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه می اندازد!
من برای گریستن، به آغوشت محتاجم
با نگاهی به احکام و عبادات اسلامی درمییابیم که برخی از آنها دارای جنبهی اجتماعی و برخی دارای جبنهی فردی هستند، اما برخی نیز هر دوی آنها را دارا هستند؛ مانند حج که دارای هر دو وجه است. به نظر میرسد که زیارت اربعین نیز از سنخ دستهی سوم باشد که هر دو وجه فردی و اجتماعی عبادت در آن پررنگ است. حال اگر از این بُعد به زیارت اربعین بنگریم، وجه تمایز آن نسبت به سایر عبادات چیست؟
البته باید توجه داشت که تمام احکام اسلام دارای ابعاد و آثار اجتماعیاند، منتها در برخی از احکام، بُعد اجتماعی نسبت به بعد فردی بیشتر ملموس است. اما در مورد زیارت اربعین، سفارش خاصی از سوی امام حسن عسکریعلیهالسلام نقل شده است؛ گویی امام علیهالسلام اراده فرموده بودند که با این اشاره، اربعین، بهعنوان میعادگاهی برای زوار اباعبدالله الحسین علیهالسلام در دوران غیبت قرار بگیرد و موجب اقتدار و عزت جامعهی اسلامی باشد.
زیارت کربلای معلی در همهی اوقات جزء بافضیلتترین اعمال به حساب میآید و کمتر میتوان عبادتی را بافضیلتتر از آن تصور کرد؛ اما وقتی زمان خاصی برای زیارت بهعنوان علامت مؤمن اعلام میشود، معلوم است که عنایت خاصی نسبت به آن وجود داشته است. به تعبیر حضرت امام رحمهالله در زمینهی توصیهی معصومین علیهالسلام به عزاداری، ائمهی هدی علیهمالسلام از اول نقشه کشیده بودند که امروز چنین آثار باعظمتی بر عزاداریها مترتب شود.
صفحات: 1· 2
یالطیف
سال به سال به خیل عاشقان ایرانی زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در روز اربعین و شرکت کنندگان در راهپیمایی عظیم میلیونی این مسیر (بخصوص مسیر نجف اشرف تا کربلا) افزوده میشود. به همین دلیل، این روزها، همه جا حال و هوای عزیمت به کربلای معلی و شرکت در راهپیمایی عظیم اربعین دیده میشود.
اینفوگرافی ذیل حاوی احادیث و نکات ارزشمندی است که می تواند ضمن معرفی این حرکت ، کمک به سزایی به زائران گرامی کند.
یالطیف
نگاهی متفاوت به فراوانی حضور شیعیان جهان در اجتماع عظیم اربعین حسینی به تفکیک کشورها
یالطیف
دخترم! بگذار لبهاي چوب خوردهام امشب ميهمان بوسهاي باشد از پيشاني سنگ خوردهات؛ از گيسوي پريشان چنگ خوردهات؛ از شانههاي معصوم تازيانه ديدهات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خوردهات. دختركم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.
* رقيه كه بود
اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين (عليه السلام) در منابع شيعي آمده است، اما در بعضي منابع در اين باره اختلاف وجود دارد.
در كتاب كامل بهايي نوشته علاءالدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله كه در ماجراي اسارت در خرابه شام در كنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است، اما در مورد نام او كه آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و … اختلاف است.
همچنين سيد بن طاووس در كتاب «لهوف» خود مينويسد: «شب عاشورا كه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) اشعاري در بيوفايي دنيا ميخواند، حضرت زينب (س) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (عليه السلام) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم ام كلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي كه من كشته شدم، براي من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد و خويشتندار باشيد.»
* مادر حضرت رقيه
براساس نوشتههاي بعضي كتابهاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه (عليها سلام)، امّ اسحاق است كه پيشتر همسر امام حسن مجتبي (عليه السلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليه السلام) به عقد امام حسين (عليه السلام) درآمده است. مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار ميآيد. بنا به گفته شيخ مفيد در كتاب الارشاد، كنيه ايشان بنت طلحه است.
نام مادر حضرت رقيه (عليها سلام) در بعضي كتابها، ام جعفر قضاعيّه آمده است، ولي دليل محكمي در اين باره در دست نيست. هم چنين نويسنده معالي السبطين، مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايراني معرفي ميكند كه در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود. وي به ازدواج امام حسين (عليه السلام) درآمد و مادر گرامي حضرت امام سجاد (عليه السلام) نيز به شمار ميآيد.
البته لازم به ذكر است كه اين مطلب از نظر تاريخنويسان معاصر پذيرفته نشده است؛ زيرا در منابع تاريخي آمده است كه ايشان هنگام تولد امام سجاد (ع) از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه كربلا، يعني در سال 37 هـ .ق دانستهاند. از اين جهت امكان ندارد، او مادر كودكي باشد كه در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه كربلا به دنيا آمده باشد. اين مسأله تنها در يك صورت قابل حل است كه بگوييم شاه زنان كسي غير از شهربانو مادر امام سجاد (عليه السلام) است.
صفحات: 1· 2
یالطیف
خرابه تا نیمه های شب ، نه خرابه ای در کنار کاخ یزید که عزاخانه ای است در سوگ حسین و برادران و فرزندان حسین.
بچه ها با گریه به خواب می روند و تو مهیای نماز شب میشوی .اما هنوز قامت نشسته خود را نبسته ای که صدای دختر سه ساله حسین به گریه بلند میشود . گریه ای نه مثل همیشه !!گریه ای وحشتزده ، گریه ای به سان مارگزیده ، گریه کسی که تازه داغ دیده ، دیگران به سراغش میروند و در آغوشش میگیرند و تو گمان میکنی که هم الان آرام میگیرد و صبر میکنی …
بچه بغل به بغل و دست به دست میشود ، اما آرام نه .
پیش از این هم رقیه هرگز آرام نبوده است ، از خود کربلا تا همین خرابه…لحظه ای نبوده که آرام گرفته باشد ، لحظه ای نبوده که بهانه پدر نگرفته باشد ، لحظه ای نبوده که اشکش خشک شده باشد ، لحظه ای نبوده که با زبان کودکانه اش مرثیه پدر را نخوانده باشد …
انگار که داغ رقیه برخلاف سن و سالش از همه بزرگتر بوده است ، به همین دلیل در تمام طول راه ،و همه منازل بین راه ، همه ملاحظه او را کرده اند و به دلش راه آمده اند و در آغوشش گرفته اند ، دلداریش داده اند و به تسلایش نشسته اند ، و یا لا اقل پا به پای او گریسته اند …
هر بار که گفته است ” کجاست پدرم؟!؟ کجاست حمایتگرم ؟!؟ کجاست پناهم؟!!؟” همه با او گریسته اند و وعده مراجعت پدر از سفر را به او داده اند !! هر بار که گفته است :” سکینه جان !! دل و جگرم از تکانهای شتر آب شد !” دل و جگر همه برای او آب شده است .
هر بار که گفته است : عمه جان از ساربان بپرس که کی به منزل میرسیم ، همه تلاش کرده اندذ که با نوازش او ، با سخن گفتن با او و با دادن وعده های شیرین ، رنج سفر را برایش کم کنند
اما امشب … انگار ماجرا فرق میکند
صفحات: 1· 2
یالطیف
که دیده است که جوجه کبوتری توفان زده را تیر و کمان حواله کنند؟
آه، رقیه! بالهای سوخته را طاقت سنگ نیست. لبهای تشنهات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشستهات را آشنای تازیانه ها کردند.
خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن میتواند کرد؟
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه های شام مویه میکنم و وسعت رنجت را با کوهها در میان میگذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمیتوانده شست.
کدام اندیشه پلید…؟
کدام دست، گوشه گیر این خرابهات کرد و شناسنامه مصیبت در دستانت گذاشت؟
کدام اندیشه پلید، چشمهای کوچکت را گریه خیز ماتمها کرد؟
به کدام جرم، گامهای کودکیات را اینچنین آواره صحراها کردند؟
این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت که شبهایت را بیستاره کرد و شانه هایت را بیتکیهگاه؟
دیوارهای ستمگر تاریخ، چشمهایت را تحمل نتوانستند و نفسهای معصومت را به چوبها سپردند.
زمین، همیشه اینگونه پنجرهها را به باد داده است.
یالطیف
صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه
آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را میشنیدم که به عمّهام زینب کبری(سلاماللهعلیها) فرمود : این همان لحظهای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریستهاند.
زمین و زمان ناله میکرد و کودکان میدویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون میچکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّهام نداشتم. زمان به سختی میگذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت میماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمیتوانستم چشم از چشمان به خون نشستهات بردارم.
مرا به زور میکشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پارهپارههای وحی.
کاش مانده بودم و غبار از چهرهات برمیگرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت میگشتم و در پرتو عشق تو میسوختم. قرار بر رفتن نبود. از پاهای آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشهی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبردهاند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.
من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.
اماّ ای کاش زودتر میآمدی چون رقیّهات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.
دختر سهسالهای که گرمی چشمانت او را متعالی میکرد.
میگویند من رقیّهام،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بالو پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه میخوردند. خودم صدای شیون آنها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.
خودم دیدم که دستهدسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.
خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمسوضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیهی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظهی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، بابالحوائجیم امضا شود.
میخواهم مانند علیاصغر و علیاکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کردهاند.
پی نوشت ها:
1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. میتوانید به کتابهای لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع نمایید.
2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امامحسین(علیه السلام) هستند.
یالطیف
در بعضى روايات آمده است : حضرت سكينه عليها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (كه به احتمال قوى همان رقيه عليه السلام باشد) گفت : بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود(سلام الله علیها).
امام حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آنگاه رقيه عليها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر كن تا ترا ببينم (سلام الله علیها) امام حسين عليه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكيده اش را بوسيد. در اين هنگام آن نازدانه ندا در داد كه :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسيار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسين عليه السلام به او فرمود : كنار خيمه بنشين تا براى تو آب بياورم آنگاه امام حسين عليه السلام برخاست تا به سوى ميدان برود، باز هم رقيه دامن پدر را گرفت و با گريه گفت : يا ابه اين تمضى عنا؟
بابا جان كجا مى روى ؟ چرا از ما بريده اى ؟ امام عليه السلام يك بار ديگر او را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقايع عاشورا سيد محمد تقى مقدم ص 455 و حضرت رقيه عليه السلام تاليف شيخ على فلسفى ص 550)
آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام
وداع امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با اهل بيت عليهم السلام صحنه اى بسيار جانسوز بود، ولى آخرين صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ايشان با دخترى سه ساله بود كه ذيلا مى خوانيد:
هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گويد: من پيشاپيش صف ايستاده بودم . ديدم امام حسين عليه السلام ، پس از وداع با اهل بيت خود، به سوى ميدان مى آيد در اين هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خيمه بيرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسين عليه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانيد. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
يا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
صفحات: 1· 2
یالطیف
بيا اي سر به ويران با من ويران نشين سر كن
بزرگي كن شبي را سر در اين بيت محقر كن
ستاره هر چه باشد مي فزايد جلوه ي مه را
بتاب اي ماه و دامان من امشب پر ز اختر كن
اگرغنچه بخندد، باز گردد، گل شود، غم نيست
نظر اي باغبان بر غنچه ي نشكفته پرپر كن
اگر چه پاي تو بر ديده ي گل ها بود، اما
بيا ويرانه يي را هم به بوي خود معطر كن
زبان را نيست نيرويي كه گويم، عمه ممنونم
تو بگشا لعل لب، از او تشكر جاي دختر كن
نه جاي تو، نه جاي عمه، نه جاي من است اينجا
مرا همره ببر زين جا و، همبازي اصغر كن
یالطیف
به نظر می رسد که برخی عوامل سبب می شود که انسان، راه درست را گم کند و به سوی دوزخ و کفر بشتابد. تولد ناپاک از جمله این موارد است. وقتی بستر انسانی درست نباشد، زمینه های انحراف و سقوط را فراهم می کند. در این جا به سه تن از اشخاصی که گمراه شده روز عاشورا هستند؛ اشاره می کنیم:
زیاد بن ابیه کیست؟
مادر زیاد (مادر بزرگ ابن مرجانه) سمیّه، زنی بدکاره بود. سمیه زمانی که در زوجیت پدر زیاد بود، با مردان دیگر رابطه داشت و در آن زمان، به زناکاری مشهور شده بود. ابن زیاد کسی است که از زبان امام حسین (ع)، «زنازاده پسر زنازاده» خوانده شد.
سعدابن ابی وقاص کیست؟
از صحابه رسول خدا و از بزرگان عصر خود محسوب می شد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورّخان اقوالی وجود دارد. اما آنچه در باره سعد گفتنی است، آن است که با رحلت رسول خدا و امامت امیرمؤمنان با اعتراف به حقانیت و برتری آن حضرت، از همراهی و یاری امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزی که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابی وقّاص همراه او بود. وی با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمؤمنان علی پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
«اگر در من یک خصلت از خصلت های علی بود، محبوب تر بود برای من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد».
سپس به دامادی علی (ع) برای رسول خدا(ص)، فرزندانی چون حسن و حسین علیهماالسلام ، سخن پیامبر در روز خیبر درباره علی(ع) و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه علی(ع) برای او همانند هارون برای موسی، اشاره کرد و آرزوی یکی از این صفات را می کرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتی از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
«تاکنون لئیم تر از امروز نبودی. پس چرا علی را یاری نکردی و از بیعت با او کوتاهی ورزیدی؟! اگر من از پیامبر همان را می شنیدم که تو شنیده ای، همانا خادم علی بودم تا زنده بودم!»
صفحات: 1· 2
یالطیف
یالطیف
امام صادق (علیه السلام):
مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمَّا یَرَى لِمَا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ
هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو می کند ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم آن هنگامیکه می بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه می کنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع می شوند. (وسائل الشیعه/ ج14/ص424)
امام حسین (علیه السلام):
وَ حَقیقٌ عَلَى اللّهِ اَنْ لا یَاْتیَنى مَكْرُوبٌ اِلاّ اَرُدُّهُ وَ اَقْلِبُهُ اِلى اَهْلِهِ مَسْرورا؛
بر خداوند است كه هیچ گرفتارى به زیارت من نیاید مگر آن كه او را شادمان بازگردانم و به خانواده اش برسانم. (ثواب الأعمال و عقاب الاعمال ص 98)
امام صادق (علیه السلام):
لا تَدَع زیارَةَ الحُسَینِ بنِ عَلىّ علیه السلام و مُر اَصحابَكَ بِذالِكَ، یَمُدُّ اللّه فى عُمرِكَ و یَزیدُ اللّه فى رِزقِكَ و یُحییكَ اللّه سَعیدا و لاتَموتُ اِلاّ سَعیدا و یَكتُبكَ سَعیدا؛
زیارت امام حسین علیه السلام را رها نكن و دوستان خود را هم به آن سفارش كن، كه در این صورت، خداوند عمرت را طولانى و روزى ات را زیاد مى كند و زندگى ات را همراه با سعادت مى كند و جز سعادتمند نمى میرى و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت مى كند. ( كامل الزیارات ص 152)
پی نوشت: اللهم ارزقنا زیارت الحسین (علیه السلام) فی الدنیا و شفاعة الحسین (علیه السلام) فی الاخرة.
یالطیف
یالطیف
یالطیف
قلمفرسایی حول زندگی امام سجاد (ع) کار بسیار دشواری است، زیرا در دیدگاه اغلب مردم و بعضاً مورخان ایشان در گوشهای نشسته و به عبادت مشغول بودند و به سیاست کاری نداشتند. درصورتیکه زندگی این امام حمام نیز حوادث متنوع و جالبتوجهی را در برداشته است. به نظر میرسد پس از صلح امام حسن مجتبی (ع) اهلبیت پیامبر به هیچ وجه به اینکه در خانه بنشینند و به بیان احکام بپردازند راضی نشدند و برنامه ایشان از آغازین روزهای صلح بر این بود تا مقدمات حکومت اسلامی را فراهم سازند. ازاینرو هدف و جهت همه این بزرگواران یکی است. با این دیدگاه میتوان ایشان را مانند انسانی تصور کرد که 250 سال عمر کرده است حال در طول این مدت ممکن است به خاطر شرایط زمانی و رخدادهای مختلف رویکردهای متفاوتی اتخاذ کرده باشد، یکزمان صلح، یکزمان جنگ و چندی بعد هم رویکرد معطوف به فعالیتهای علمی میشود این یعنی تغییر تاکتیک نه اینکه هدف تغییر کرده باشد. ایشان رویه خود را با توجه به عواملی مثل اوضاع سیاسی-اجتماعی، سطح فرهنگی و … اتخاذ میکردند.
در ادامه به بررسی فعالیتهای سیاسی - اجتماعی امام سجاد(ع) و نقشآفرینی ایشان بهعنوان رهبر تشیع برای خروج از فتنه میپردازیم. البته باید توجه داشت که بعد از حادثه عاشورا رعب و وحشت در سراسر عالم اسلام حکم فرما شد و بین شیعیان و دوستداران اهلبیت این احساس به وجود آمد که یزید حاضر است برای تثبیت پایه های حکومتش حتی حسین بن علی(ع) را بکشد. به دلیل همین اختناق تحرکات شیعی منش از این پس بیشتر به سمت تشکیلات مخفی متمایل شد. درنتیجه فعالیتهای ائمه نیز به در اختفا و در پوشش فعالیتهای علمی و تبلیغی انجام میشد.
صفحات: 1· 2
یالطیف
در تاریخ تقریبا 250 ساله شیعه و امامت 11 امام بزرگوار(به غیر از دوران غیبت) سخت ترین دوران مربوط به امامت 34 ساله امام سجاد(ع) بود. جامعه اسلامی پر بود از فتنه ها و اضطراب ها و نگرانی ها و سختی های فراوان.
یک: زنده نگه داشتن یاد و نام نهضت عاشورا و امام حسین(ع)؛
بعد از عاشورا دشمنان و بنی أمیه سریعا وقایع را تحریف کردند و شهادت امام حسین(ع) را خواست و جبر خدا اعلام کردند! اینجا بود که حضرت با اقداماتشان سعی در روشن گری و حفظ نهضت عاشورا داشتند. برای مثال: نوشته روی انگشتر حضرت سجاد(ع) “العزه لله” بود که بعد از عاشورا دستور دادند انگشتری جدید ساختند و روی آن نوشتند: “شقی قاتل حسین بن علی(ع)” این خودش شد یک علامت برای زنده نگه داشتن یاد عاشورا.
گریه بسیار می کردند؛ آب می دیدند گریه می کردند، رود می دیدند گریه می کردند، غذا می دیدند گریه میکردند و البته علت گریه شان را هم اعلام میکردند تا آیندگان نگویند گریه درست و جایز نیست!
دیگر اقدام حضرت برای حفظ یاد عاشورا این بود که کیسه ای داشتند زرد رنگ که خاک کربلا در آن بود و بعد هر نماز بر آن سجده می کردند.
دوم: تربیت شاگردان بسیار نظیر أبو حمزه ثمالی. با اینکه کلاس های ایشان یک نفره و دو نفره بود اما در طول امامت خود اینقدر شاگرد تربیت کردند تا جایی که حلقه اول شاگردان امام محمد باقر و امام صادق(ع)، از شاگردان ایشان بودند.
سوم: فرهنگ دعا و معارف اسلامی را تبیین کردند. صحیفیه سجادیه زبور آل محمد(ص) است. از آن غفلت نکنیم.
صفحات: 1· 2
یالطیف
حضرت علی بن الحسین، امام سجاد (ع) در ۵ شعبان یا ۱۵ جمادی الاولی سال ۳۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در دوازدهم یا هجدهم و بنا بر مشهور در ۲۵ محرم سال ۹۵ ه.ق در حدود ۵۶ سالگی مسموم شده و به شهادت رسید. آن حضرت در واقعه کربلا ۲۳ سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع) است. دوران امامت ایشان که ۳۵ سال بود، مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) گذشت.در طول حیات شان، از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای اینکه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد. ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند
*بیماری امام سجاد(علیهالسلام) در کربلا
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین(علیهالسلام) در واقعه جانگداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشتهاند که از سن مبارکش 22 سال میگذشت. محمد بن سعد در کتابش مینویسد:«علی بن الحسین(علیهماالسلام) در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال میگذشت. فرزند ایشان، امام محمدباقر(علیهالسلام) که از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از فاطمه(علیهاالسلام) در ذریه امام حسین(علیهالسلام) به امام سجاد(علیهالسلام) و اولاد او منحصر گردید.»
صفحات: 1· 2
یالطیف
معنى فرهنگ
آداب و عادات و انديشه ها و اوضاعى كه گروهى در آن شركت دارند، فرهنگ ناميده مىشود كه از نسلى به نسل ديگر انتقال مىيابد. زبان و وسيله هاى نمادين ديگر عوامل اصلى انتقال فرهنگ است؛ در عين حال ممكن استبسيارى از رفتارها و عادات و رسوم تنها از طريق تجربه حاصل گردد.
اصولا هر جامعه اى براى خود روش و اسوه ويژهاى از كليات فرهنگى و رفتارى دارد كه امور ضرور انسانى مانند سازمان اجتماعى، دين، حقيقت جويى، ساختمان سياسى، نحوه تفكر، مؤسسات اقتصادى و فرهنگ مادى آن را به وجود مىآورد.
از آغاز پيدايش بشر فرهنگ مايه تمايز هر گروه از گروه ديگر بوده است درجه پيچيدگى سازمانهاى فرهنگى يكى از ابزارهاى تشخيص جامعه هاى متمدن از جامعه هاى ابتدايى است. «فرهنگ» به معنى تعليم و تربيت، نيز به كار رفته چنانچه در شعر فردوسى آمده است:
تو دادى مرا فر و فرهنگ و راى تو باشى به هر نيك و بد رهنماى
عاشورا كدام روز است؟
در كتابهاى لغت چنين آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضى روز نهم دانستهاند. زهرى گفته است جز در چند مورد، اسمى كه بر وزن فاعولاء باشد شنيده نشده. (1)
از ابنبزرج نقل است كه: «ضاروراء» به معنى «ضرا» (سختى) و «ساروراء» به معنى «سرا» (گشايش و شادمانى) و «دالولا» به معنى «دلال» به كار رفته است.
صاحب مجمعالبحرين در اينباره گفته است: «عاشورا يك نام اسلامى است و آن روز دهم محرم است و گاهى الف بعد از عين حذف مىگردد و «عشورا» تلفظ مىشود». (2)
و نيز گفتهاند كه عاشورا كلمهاى است عبرى و معرب «عاشور» كه دهم تشرى يهود باشد كه روزه آن روز «گپور» [كفاره] است و چون آن روز را به ماههاى عربى انتقال دادند، روز دهم اولين ماه تازيان شد.
چنانچه در ماههاى يهود هم در اولين ماه و روز دهم است. (3)
روايات جعلى در مورد عاشورا
از امور مسلم ترديدناپذير و مورد اتفاق تمام فرق اسلامى اين است كه حضرت امام حسين عليه السلام بىنهايت مورد علاقه و محبتخاص جد بزرگوارش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بوده است و اظهار اين موضوع از روايات فراوانى كه تواتر معنوى دارد ثابت مى شود. (4)
گروه كثيرى از محدثان اسلامى نقل كرده اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «حسين از من و من از حسينم. خداوند دوست دارد كسى را كه حسين را دوست بدارد». (5)
صفحات: 1· 2
یالطیف
فرشته ای با ماه دف می زند و هفتاد و دو عاشق سر مست از عطر حضور، پایکوبی می کنند. چشم ها غرق در شعف و شادی اند. هر کس دیگری را در آغوش می گیرد و تبریک می گوید:
- فردا تو زودتر گل باران می شوی یا من؟
- تو دوست داری نخل بی سر باشی یا گلستانی از گل؟
- آرزو دارم لحظه آخر، سرم بر زانوی امام باشد و او غبار از چهره ام بگیرد!
در گوشه ای اما ستاره ای نگران سوسو می زد. کبوتری سر در زیر بالها پنهان کرده و آرام آرام اشک می ریزد. نهال نخلی چشم در چشم باغبان دوخته و با حسرت آه می کشد.
خون عشق در رگهای جوانش به جوش می آید و از جا بلند می شود. چند قدم به جلو می رود. می ایستد و مکث می کند. یک گام به عقب بر می دارد. صدای قلبش، فرشتگان را به هیجان می آورد.
برای صدمین بار واژه های این جمله آتشین را مرور می کند: «فردا همه شما به شهادت می رسید!»
ضربان قلبش تند تر می شود. با خودش زمزمه می کند: یعنی من هم؟…
عمویش همچون آینه ای تمام قد، در کنار خیمه ای به وسعت آسمان ایستاده است. باز هم چند قدم بر می دارد و می ایستد. حالا دیگر روبروی آینه ایستاده است اما خود را نمی بیند . هر چه هست جمال بی مثال عموی مهربان است.
بغضی شگفت به گلوی نازکش چنگ می اندازد. نفسی عمیق می کشد و بریده بریده به عمویش می گوید: آیا …من هم … به شهادت می رسم؟
آسمان مکث می کند. دیگر هیچ ستاره ای پلک نمی زند. عمویش لبخند می زند: مرگ در چشم تو چگونه است؟
انگار که منتظر این سوال باشد، با همه سلولهای تنش می خروشد: به خدا! شیرین تر از عسل!
عمویش او را به آغوش می کشد و غرق بوسه اش می کند و در گوشش چیزی می گوید. لبخندی در چهره قاسم طلوع می کند. هنوز هم فرشته ای دف می زند و عاشقان پایکوبی می کنند.
یالطیف
يزيد ملعون چون از ورود اهلبيت طاهره عليهم السلام به شام آگهي يافت مجلس آراست و به زينت تمام بر تخت خويش نشست و ملاعين اهل شام را حاضر كرد، از آن سوي اهل بيت حضرت رسول صلي الله عليه و آله را با سرهاي شهداء عليهم السلام در باب دالاماره حاضر كردند در طلب رخصت باز ايستادند. نخستين زحر بن قيس (لعنه) كه مأمور بردن سر حضرت حسين عليه السلام بود رخصت حاصل كرده بر يزيد (پليد) داخل شد، يزيد (لعنه) از او پرسيد كه واي بر تو خبر چيست؟
گفت يا اميرالمؤمنين بشارت باد ترا كه خدايت فتح و نصرت داد همانا حسين بن علي با هيجده تن از اهلبيت خود و شصت نفر از شيعيان خود بر ما وارد شدند ما بر او عرضه كرديم كه جانب صلح و صلاح را فرو گذارد و سر به فرمان عبيدالله بن زياد فرود آورد و اگرنه مهياي قتال شود ايشان اطاعت عبيدالله بن زياد را قبول نكردند و جانب قتال را اختيار نمودند. پس بامدادان كه آفتاب طلوع كرد با لشكر برايشان بيرون شديم و از هر ناحيه و جانب ايشان را احاطه كرديم و حمله گران افكنديم و با شمشير تاخته بر ايشان بتاختيم و سرهاي ايشان را موضع آن شمشيرها ساختيم، آن جماعت را هول و هرب پراكنده ساخت چنانكه بهر پستي و بلندي پناهنده گشتند بدانسان كه كبوتر از باز هراسنده گردد، پس سوگند با خدا يا اميرالمؤمنين به اندك زماني كه ناقه را نحر كنند يا چشم خوابيده به خواب آشنا گردد تمام آنها را با تيغ درگذرانديم و اول تا آخر ايشان را مقتول و مذبوح ساختيم. اينك جسدهاي ايشان در آن بيابان برهنه و عريان افتاده با بدنهاي خون آلوده و صورتهاي بر خاك نهاده همي خورشيد بر ايشان ميتابد، و باد خاك و غبار برايشان ميانگيزاند و آن بدنها را عقابها و مرغان هوا همي زيارت كنند در بيابان دور.
چون آن ملعون سخن به پاي آورد يزيد (ملعون) لختي سر فرو داشت و سخن نكرد پس سر برآورد و گفت اگر حسين را نميكشتيد من از كردار شما بهتر خوشنود ميشدم و اگر من حاضر بودم حسين را معفو ميداشتم و او را عرصه هلاك و دمار نميگذاشتم.
صفحات: 1· 2
یالطیف
حسن بصری یكی از دانشمندان قرن اول هجری است، كه دستگاه حكومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود فراوان استفاده مینمود .
در زمان حكومت امام علی علیه السلام حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامی كه امام در میان هیاهوی مردم و موج جمعیت وارد بصره میشد، در لابلای مردم، جوانی را دید كه قلم و لوحی در دست دارد و چیزهایی را كه امام میگوید یادداشت میكند، حضرت با صدای بلند او را صدا زد كه: چه میكنی؟
حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت میكنم، تا پس از شما برای مردم بازگو كنم.
امام در اینجا جملهای فرمود كه جالب و قابل توجه است، فرمود:
اما ان لكل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس ولكنه یقول لاقتال؛
مردم آگاه باشید كه هر ملتی یك سامری دارد كه با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف میكند و این «حسن بصری» سامری این امت است، و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی علیه السلام این است كه اگر او میگفت: «لامساس؛ كسی با من تماس نگیرد.» ولی این میگوید: «لا قتال؛ مبارزه با حكومت جنایتكار بنی امیه غلط است.»
(سامری مردی بود كه پیروان حضرت موسی علیه السلام را به گوسالهپرستی دعوت كرد و سبب گمراهی گروهی از آنها شد. نقل شده كه پس از این كار مبتلا به وسواس شد و هر كسی را كه میدید وحشت میكرد و فرار مینمود و فریاد میزد (لامساس؛ با من تماس نگیرید.)
پیشبینی امام درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی به دستگاه بنی امیه نمود كه به گفته یكی از محققین اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود حكومت مروانی در گهواره، زنده به گور میشد، مگر نمیبینید كه حسن نشسته و در جلوی او عدهای بیشمار، صف بستهاند و او با مهارتهایی كه در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانی میگوید: «پیامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگویند كه آنان اگر نیكی كنند، برای آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاری كنید و اگر بد نمایند، كیفر كردارشان را میبینند، و بر شما لازم است شكیبا باشید، كه آنها بلائی هستند كه خداوند به وسیله آنها از هر كس كه بخواهد انتقام میگیرد.»
صفحات: 1· 2
یالطیف
پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آن ها را ساکت کرد. آنگاه چنین خطبه خواند:
« سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقلها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است.
خداوند را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس میگزارم.
حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. امام سجاد
ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند.
ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟
ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست.
به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان میداد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند.
انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقامگیرنده است.»
صفحات: 1· 2
یالطیف
از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود:اکنون شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد. وداع
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.
پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند.
این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقل های مختلف دیگری نیز آمده است.(1) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است.(2)
صفحات: 1· 2
یالطیف
حساس ترين سخنان امام سجاد (عليه السلام ) كه در طول اقامت در شام ايراد شده است و تحولى عظيم در محيط سياسى شام و بينش مردم نسبت به دستگاه اموى ايجاد كرد و معادلات يزيد را برهم زد و خط مشى او را نسبت به اهل بيت كاملا تغيير داد، خطبه اى است كه آن حضرت در جمع مردم و رجال سياسى و دينى شام ايراد كرد.
از كتاب هاى تاريخى چنين استفاده مى شود كه اين خطبه در مسجد جامع دمشق ايراد شده و از حوادثى كه در كاخ يزيد رخ داده و سخنانى كه در محفل خصوصى تر وى ردو بدل شده جداست .
اين خطبه را بايد اوج موفقيت امام سجاد (عليه السلام ) در رسالت تبليغ عاشورا و تداوم خط شهيدان كربلا دانست . اگر اين خطبه ايراد نشده بود، چه بسا ماهيت نهضت حسينى براى ساليان دراز و يا براى هميشه بر اهل اسلام مخفى مى ماند .امام سجاد
در شام يزيد براى استفاده بيشتر از شهادت حسين بن على (عليه السلام ) و اسارت خاندان وى در جهت تحكيم پايه هاى حكومتش تصميم گرفت تا از سخنوران دربارش در مذمت خاندان على و توجيه فجايعى كه صورت داده بود، بهره جويد. يزيد از خطيب دربار خواست تا بر منبر رود و نقش خويش را در آن جمع حساس ايفا كند. خطيب در بلندى جاى گرفت و زبان به هتّاكى و بى حرمتى به اهل بيت گشود. امام سجاد از گستاخى و زشتگويى خطيب برآشفت و فرمود:
خداوند جايگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.
صفحات: 1· 2
یالطیف
رسالت بيدارگرانه امام سجاد (عليه السلام ) چندان دير آغاز نشد. با فاصله اى كوتاه از واقعه کربلا، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سكوى رهبرى ايستاد. از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضاى تيره اتهام ها و تبليغات مسموم امويان را شكافت كه كورترين چشم ها، درخشش حقيقت را ديدند و سنگترين دل ها، لرزيدند و بر مظلوميت حيسن و خاندانش گريستند و بر آينده خويش بيمناك شدند!کاروان
امام على بن الحسين (عليه السلام ) در مدت اقامت خويش در كوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ يك بار روى سخنش با مردم پيمان شكن كوفه بود، و بار ديگر در «دارالاماره» و در برابر عبيدالله بن زياد.
هان ، اى مردم ، اى كوفيان ! شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايى را كه براى پدرم نوشتيد! نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را! در نامه هايتان با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!
احتجاج آن حضرت با مردم كوفه
قافله حسينى را پس از عاشورا به سوى كوفه آوردند و براى آنان در كنار شهر، خيمه زدند. خاندان حسين(عليه السلام ) را - كه اكنون اسيران حكومت اموى شناخته مى شوند - در آن خيمه ها جا دادند. جارچيان حكومت ، در شهر نفرت و خيانت ، كوفيان را فرا مى خوانند تا از اسيران جنگى خويش ديدار كنند! كوفيان هم ، بى شرمانه آمدند. آمدند براى تماشا! تماشاى بزرگترين ستم تاريخ بر اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ستمى كه كوفيان پايه هاى آن را بنيان نهاده بودند! على بن الحسين (عليه السلام ) از خيمه ها خارج مى شود. حذيم بن شريك اسدى روايت گر آن صحنه مى گويد: على بن الحسين (عليه السلام ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز كرد و بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) درود فرستاد و سپس چنين فرمود:
هان اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من على بن الحسين فرزند همان حسين هستم كه در كنار رود فرات ، با كينه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا كردند بى اين كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
صفحات: 1· 2
یالطیف
زُهرى كه يكى از راويان حديث و از اصحاب امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام است ، گويد: در آخرين لحظات عمر شريف امام سجّاد عليه السّلام به محضر مباركش شرفياب شدم ، همين كه كنار حضرت نشستم مقدارى نان و سبزى كاسنى آوردند، حضرت خطاب به من كرد و فرمود: ميل كن .
اظهار داشتم : يابن رسول اللّه ! غذا خورده ام و ميل ندارم .
حضرت فرمود: از آن ميل نما، كه آن سبزى كاسنى است و روى هر برگش قطره اى از آب بهشت ريخته و شفاى هر دردى است .
زُهرى گويد: سپس آن طبق غذا را بردند و مقدارى روغن آوردند، حضرت فرمود: از اين روغن استفاده كن .
عرض كردم : نيازى به آن ندارم .
فرمود: اين روغن بنفشه است و خواصّ بسيارى در آن هست و بر تمامى روغن ها برترى دارد.
در همين بين فرزند امام سجّاد، حضرت باقرالعلوم عليهماالسّلام وارد شد؛ و آن دو بزرگوار مدّتى با يكديگر راز گفتند و من تنها يك جمله از صحبت ايشان را متوجّه شدم كه فرمود: پسرم ! خوش اخلاق و خوش برخورد باش .
و من احساس كردم كه حضرت مشغول سپردن اسرار امامت به فرزند خود مى باشد؛ پس كمى جلوتر رفته و عرضه داشتم : مولاى من ! اگر پيش آمدى شود، بعد از شما به چه كسى مراجعه كنيم ؟
امام سجّاد عليه السّلام اشاره به فرندش نمود و اظهار داشت : به اين پسرم ، محمّد عليه السّلام كه او جانشين و وارث من مى باشد، او مخزن علوم و اسرار الهى است ، او باقرالعلوم مى باشد.
عرض كردم : معناى باقرالعلوم چيست ؟
فرمود: به همين زودى دانشمندان و دوستان ما گرد او تجمّع مى نمايند و او تمام علوم و فنون را تشريح و تفسير مى نمايد.
پس از آن ، حضرت ، فرزندش را براى انجام كارى بيرون فرستاد وچون بازگشت به حضرت عرض كردم : چرا به فرزند بزرگ خود وصيّت ننمودى ؟
فرمود: امامت به كوچكى و بزرگى سنّ و سال نيست ، بلكه رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، اين چنين ما را از لوح مكتوب آگاه ساخته است .
گفتم : اوصياء و خلفاء حضرت رسول چند نفر مى باشند؟
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: آنچه در صحيفه و لوح يافته ام ، تعداد اوصياء دوازده نفر هستند، كه اسامى آن ها با خصوصيّاتشان ثبت شده است .
و سپس افزود: از صُلب هفتمين فرزندم محمّد باقر، دوازدهمين خليفه و حجّت خدا به نام مهدى (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) متولّد خواهد شد.
بحارالا نوار: جلد 46، صفحه 233، حدیث 1
یالطیف
یالطیف
یالطیف
یا لطیف
یالطیف
اوّل محرم الحرام
1. آغاز ایام حسینی2. ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام 3.جنگ ذات الرقاع 4. اولین جمع آوری زکات 5. امام حسین علیه السلام در راه کربلا 6. قیام مردم مدینه بر علیه یزید 7. کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام
دوّم محرم الحرام
1. ورود امام حسین علیه السلام به کربلا
سوّم محرم الحرام
1. نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه 2. ورود عمر بن سعد به کربلا
چهارم محرم الحرام
1. فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام
ششم محرم الحرام
1. یاری طلبی حبیب بن مظاهر از بنی اسد 2.اولین محاصره فرات در کربلا 3. تراکم لشگر یزید در کربلا
هفتم محرم الحرام
1. ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد 2. منع آب از امام حسین علیه السلام
هشتم محرم الحرام
1. قحط آب در خیمه های حسینی
نهم محرم الحرام تاسوعا
1. محاصره خیمه ها در کربلا 2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیها 3. درخواست تاُخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام 4. آمدن لشگر تازه نفس به کربلا 5. خطابه امام حسین برای اصحابش
شب عاشورا
1. سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش 2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام
دهم محرم الحرام عاشورا
1. شهادت امام حسین علیه السلام 2. شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی 3. شهادت مسلم بن عوسجه 4. شهادت حر بن یزید ریاحی 5. شهادت جون مولی ابی ذر الغفاری 6. شهادت همسر وهب 7. شهادت شبیه ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله 8. شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 9. شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام 10.شهادت قمر منیر بنی هاشم علیه السلام 11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوایج علی اصغر علیه السلام 12. آمدن ذوالجناح با یال و کوپال خونین به سوی خیمه فاطمیات 12. ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم 13.غارت اموال 14.فراز فاطمیات و علویات در بیابانها 15.غارت کردن لباس و ذره 16.جدا شدن سرهای مطهر 17.به آتش کشیدن خیمه های آل الله 18.شهادت دختران کوچک گریه و ماتم 19.راُس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه 20.خونین شدن ریشه هر گیاه 21.قتل ابن زیاد 22.قیام حضرت مهدی علیه السلام 23.وفات ام سلمه
شب یازدهم محرم الحرام
1.شام غریبان کربلا 2. سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی
صفحات: 1· 2
یالطیف
خواست خدا وقوع حادثه عاشورا در ماه محرم نبوده تا از فلسفه آن سؤال شود، بلکه خواست خدا این بوده که این حادثه در ماه محرم واقع نشود، زیرا خداوند از وقوع جنگ و خونریزی در ماههای حرام از جمله محرم کلاً منع فرموده است.
یکی از سؤالاتی که پیرامون عاشورا مطرح میشود، این است که محرم جزو ماههای حرام است، پس چرا امام حسین(ع) در این ماه جنگ کرد؟ اصلاً فلسفه اینکه خدا خواست تا واقعه عاشورا در این ماه باشد، چیست؟
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه پاسخ میدهد:
پیش از اسلام در میان ماههای قمری چهار ماه(رجب، ذیالقعده، ذیالحجه، محرم) حرام بوده که در آن بر طبق سنت حتی در جاهلیت جنگ و خونریزی حرام و پیکار در آن زشت شمرده میشد و هر قبیلهای هم که با هم جنگ داشتند، مانند: اوس و خزرج که ۱۲۰ سال با هم نزاع و پیکار میکردند، در این چهار ماه متارکه میکردند.
اسلام که یک دین اجتماعی بود، هر ادب و سنت ملی که مخالف با عقل و شرع نبود، حفظ میکرد، در دوره اسلام ماههای حرام مورد احترام تمام قبایل بود، جز آنکه بنیامیه چون بر کرسی ریاست نشستند، نه تنها آداب و سنن دین اسلام را محو کردند، بلکه آداب و رسوم ملی عرب را هم زیر پا گذاشتند، لذا مورخین عرب آنها را از نژاد عرب نمیشناسند.[۱]
وقتی معاویه مرد و یزید بر اریکه قدرت تکیه داد، طی فرمانی به والی مدینه نوشت، حتماً از حسین … بیعت بگیر و اگر از بیعت امتناع ورزید، گردنش را بزن و سرش را نزد من بفرست.[۲]
امام(ع) در شب ۲۷ رجب با بیم و امید مدینه را به قصد مکه پشت سرگذاشت و پس از پنج ماه توقف در مکه، در روز هشتم ذیالحجه که حجاج برای رفتن به عرفات آماده میشوند، به این جهت که خون پاکش در مراسم حج در حال احرام در ماه حرام و در حرم امن الهی، توسط ۳۰ نفر مأموری که حکومت برای ترور آن حضرت آماده کرده بود، به زمین ریخته و حرمت حرم امن خدا و ماه حرام شکسته نشود، مکه را به قصد کوفه ترک گفت و سر دو راهی کوفه راه را بر او بستند و او را به سوی کربلا بردند.
صفحات: 1· 2
یالطیف
زینب، دختر امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب (عبد مناف) بن عبدالمطّلب بن بنی هاشم قرشی، مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)، دخت گرامی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است. در زمان حیات پیامبر به دنیا آمد. کنیه هایش امّ کلثوم، امّ عبدالله و ام الحسن است. برایش کنیه های مخصوصی همچون امّ المصائب، امّ الرزایا، امّ النوائب ذکر کرده اند. هاشمیان در تاریخ، او را «عقیله»ی خود معرفی می کنند و این لقب منحصراً به حضرت زینب (سلام الله علیها) تعلّق دارد. لقب دیگری را نیز به وی اختصاص داده اند که بازگو کننده علم و فضل فراوان است:«لیبه».
ولادت آن حضرت به حسب اختلافی که در نقل وجود دارد در سال پنجم و یا ششم هجرت نبوی (ص) واقع شد و علی المعروف نامگذاری آن حضرت را به جد بزرگوارش پیامبر اکرم (ص) واگذار نمودند و آن حضرت او را زینب نامیدند که به معنی درخت خوش منظر یا مرکب از زین و آب است به معنی زینت پدر. (جبل عاملی، محسن؛ ص 327) نام مبارکش به وسیلة جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرضه شد و پیامبر فرمود: وصیّت می کنم حاضران و غایبان را که حرمت این دختر را پاس دارید؛ همانا وی به خدیجة کبری مانند است.
در خانة وحی، در دامان فاطمه (علیها السلام) و علی (علیه السلام) دوران زندگی را سپری کرد تا آنکه پدر، بنا به صلاح امّت، در کوفه رحل اقامت گزید. آن گاه بود که کوفیان متوجّه مرواریدی در صدف بیت علی (علیه السلام) گشتند. زنهای کوفه توسط شوهرانشان، از امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواهش کردند اجازه فرمایند که آنان به حضور حضرت زینب (سلام الله علیها) شرفیاب شوند و از علم او بهره مند گردند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) اذن فرمود و زنها می آمدند و تفسیر قرآن مجید را از حضرت زینب (سلام الله علیها) فرا می گرفتند. این اوّلین تجلّی دانش حضرت زینب(سلام الله علیها) در جامعة آن روز مسلمانان بود. اجازة امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دانش آموز مکتبش برای تفسیر قرآن به زنان کوفه، خود بالاترین سند برای بیان جایگاه والای علم این بانوست.
صفحات: 1· 2
یالطیف
گذشت ايامي چند از واقعه کربلا، باعث فراموشکردن بزرگي مصيبت و عبرت آموزي از پيآمدهاي آن نميشود. واقعيت اين است که تأثير مصيبت پس از وقوع آن، بيشتر از احساس مصيبت، پيش از وقوعش است. افزون بر اين معمولاً پيآمدهاي ستيز و فداکاري پس از پايان نبرد آشکار ميشود.
روز عاشورا امام حسين(ع) و مردان همراهش، حتي جوانان و پارهاي از خردسالان نيز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاريخ آمده است، در خيمهها و اهل بيت امام حسين تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علي بن الحسين، امام زينالعابدين بود. او بيمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او ديري نميپايد. او را رها کردند، و نيازي به کشتن او احساس نکردند؛ زيرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.
جوان ديگري که به شکل شگفتانگيزي از مرگ نجات يافت، حسن مثني، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت ديده بود، و در ميان کشته شدهها بر زمين افتاده بود، بيهيچ حرکتي يا نشاني از حيات.
پس از آن که شعلههاي آتش نبرد فرو نشست، و خواستندکشته شدهها را به خاک بسپارند، او را زنده يافتند. درمانش کردند و بدين ترتيب او در چادر و ميان اسرا ماند. در برخي کتب مقاتل رويدادهايي از او در مجلس ابن زياد و يزيد و همچنين در راه آمده است. اما غير از اين دو، همه کشته شدند، و نقش اصلي براي به سرانجام رساندن رسالت امام حسين بر دوش حضرت زينب(س) باقي ماند، و او اين وظيفه دشوار را به بهترين شکل ممکن به انجام رساند.
بيشک او به همه مصيبتهايي که در روز عاشورا امام حسين به چشم ديد، دچار شد، و افزون بر آن او مصيبت از دست دادن امام حسين را نيز لمس کرد. اما در وراي اين مصيبتها او وظايفي داشت.
صفحات: 1· 2
یالطیف
حضرت علی بن الحسین، امام سجاد (ع) در ۵ شعبان یا ۱۵ جمادی الاولی سال ۳۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در دوازدهم یا هجدهم و بنا بر مشهور در ۲۵ محرم سال ۹۵ ه.ق در حدود ۵۶ سالگی مسموم شده و به شهادت رسید. آن حضرت در واقعه کربلا ۲۳ سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع) است. دوران امامت ایشان که ۳۵ سال بود، مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) گذشت.
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشهای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را از کربلا تا شهادت باید چند محور را به صورت گذرا بررسی کرد؛ نخست بیماری امام سجاد (ع) در حین حادثه عاشورا، دوم نقش آن حضرت در زنده نگه داشتن قیام عاشورا، سوم حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ چهارم خطبههای حضرت سجاد از کربلا تا مدینه و در آخر شهادت آن امام همام.پ
بیماری امام سجاد ـ علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.»
شیخ مفید در این باره می گوید: «همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.»
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.
صفحات: 1· 2
یالطیف
امام حسین (ع) بر اساس وظیفه الهی خویش و با هدف احیای اسلام و جلوگیری از انحراف در دین و برای زنده نمودن سنت نبوی و روشن نمودن این قضیه که اسلام راستین غیر از آن اسلامی است که بنی امیه در جامعه مطرح کرده اند، قیام نموده و برای همیشه تاریخ، روشن کرد که مکاتب و مذاهب خارج از مسیر اهل بیت باطل است.
آن حضرت با قربانی کردن خود و بهترین یارانش در این راه، هدف خود را به آیندگان درس داده و نشان داد که فرزند رسول خدا و معیار حق و اسلام و قرآن است و بنی امیه و سایر خلفا همه از مسیر حق خارج هستند.
در حقیقت هدف امام پاسداری از امامت بود که امام سجاد (ع) با مواضع خاص که با توجه به شرایط خاص زمان خود این هدف امام را محافظت نمود و استمرار مسیر هدایت را با امامت استوار نمود و تمام اهداف قیام امام حسین (ع) را در دوره اسارت و پس از آن تبیین نمود.
برای رهایی از ذلت و بردگی و بازیابی عزت و آزادگی و فراهم ساختن زمینه یک انقلاب ریشهدار و بنیادی در سطح گسترده بر ضد بیداد و اختناق، راهی جز آگاهی و بیدارسازی مردم نیست و امام حسین (ع) برای رسیدن به این هدف مهم به امر خداوند قیام نمود. این حماسه تاریخی دو مرحله داشت:
* مرحله اول: روز عاشورا
در روز عاشورا امام سجاد (ع) به سختی بیمار بود. با این وجود وقتی ندای ‘هل من ناصر’ امام حسین(ع) را شنید، با آنکه از شدت ضعف و ناتوانی قدرت برداشتن شمشیر را نداشت، راه میدان را در پیش گرفت. امکلثوم خواست مانع شود.
امام سجاد(ع) فرمود: ای عمه، دست از من بردار و بگذار تا پیش روی پسر پیغمبر (ص) جهاد کنم.
حضرت سید الشهداء (ع) به خواهرش فرمود: باز دار او را تا کشته نگردد و زمین از نسل آل محمد (ص)خالی نماند.
بدین ترتیب امام زین العابدین (ع) به عنوان یک مجاهد، با وجود بیماری شدید، در جهاد شرکت جست و به عنوان مطیع مطلق ولایت به سوی خیمه بازگشت تا به گونهای دیگر برای ادامه جهاد وارد عرصه پیکار شود.
صفحات: 1· 2
یالطیف
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم
1 - بیماری امام سجاد علیه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
4 - خطبه های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه
5 - شهادت آن امام همام
الف - بیماری امام سجاد علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت
همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)
شیخ مفید در این باره می گوید:
«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.» (3)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.
صفحات: 1· 2
یالطیف
یالطیف
ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست
آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست
سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست
این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست
واقعا ً من دوستت دارم عزیز فاطمه!
غیر یوسف هر کسی که دلبر یعقوب نیست
با من ِ بیچاره هم حرفی بزن چیزی بگو
جنس این دل که دگر از جنس سنگ و چوب نیست
طاقت دوری ندارم، رحم کن بر عاشقت
صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست
کربلا می خواهم آقا … التماست می کنم
نامه ام را مُهر کن هر چند که مکتوب نیست
یالطیف
علامه امینی نجفی (رضوان الله تعالی علیه) صاحب کتاب گران قدر الغدیر و از مفاخر معظم شیعه در سال ۱۳۹۰ هجری قمری چشم از جهان فرو بستند.
«حجةالاسلام دکتر هادی امینی» با ذکر خاطره ای از پدر بزرگوارشان مینویسد: «پس از فوت پدرم آرزو داشتم یکبار ایشان را در خواب ببینم و از حالشان باخبر شوم. تا اینکه بعد از چهار سال بالاخره شب جمعه ای قبل از اذان صبح ایشان را در خواب دیدم، در حالی که بسیار شاداب و خوشحال بودند.
جلو رفتم و پس از سلام و دست بوسی پرسیدم: پدر جان! چه علمی باعث سعادت و نجات شما شده است؟
پدرم گفتند: چه میگویی؟
مجدداً عرض کردم: آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟ کتاب الغدیر، تأسیس کتابخانه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا سایر تألیفات؟
مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی نمودند و سپس فرمودند: فقط زیارت امام حسین (علیهالسلام).
عرض کردم: شما میدانید اکنون راه کربلا بسته است، چه کنم؟
پدر فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین (علیهالسلام) برپا میشود شرکت کن. پسرم هر گوشه ای، هر جایی چراغی به نام حسین (علیهالسلام) روشن شد؛ همان جا حرم امام حسین(علیهالسلام) است و ثواب زیارت ایشان را به تو میدهند.
سپس فرمودند: پسر جان! در گذشته بارها یادآور شدم و اکنون باز هم به تو توصیه میکنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن.
مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و خودت را موظف به خواندن آن بدان. این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو میباشد و امید دعا دارم.»
فرزند مرحوم آیت الله امینی مینویسد: علامه امینی، علیرغم مشاغل و تألیف و مطالعه و رسیدگی به ساختمان کتابخانه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نجف اشرف هیچ گاه خواندن زیارت عاشورا را ترک نکردند. به همین دلیل من هم حدود ۳۰ سال است به قرائت زیارت عاشورا مداومت دارم.*
_________________________________________________________________
*کتاب شرح زیارت عاشورا و داستانهای شگفت آن/ کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد۱
یالطیف
دروازه ساعات
یالطیف
دیر راهب
نام محلی در سرزمین شام ، که اسیران اهل بیت از آن گذشتند . در این سفر ، که اسرا به همراه نیروهای یزیدی به شام برده می شدند ، سرهای شهداء نیز همراه قافله بود . در یکی از منزلگاههای راه ، به محلی رسیدند به نام « قِنسیرین » که راهبی در دیری به عبادت مشغول بود . نگاه راهب از صومعه به سر مطهر امام حسین (ع) افتاد که نور از آن به آسمان می رفت . با دیدن این صحنه ، ده هزار درهم به نگهبانان سر داد و آن سر را آن شب نزد خود در صومعه نگه داشت . شب هنگام ، راهب از آن سر مقدس ، شگفتیها و کراماتی دید و به برکت آنها مسلمان شد . به گفته نیر تبریزی :
دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی
وای اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
این دیر ، هم اکنون در منطقه راه سوریه به لبنان موجود است و بر یک بلندی مشرف به جاده قرار دارد .
1- مناقب ، ج 4 ، ص 60 ، بحارالانوار ، ج 45 ، ص 172 ، احقاق الحق ، ج 11 ، ص 498 ، اثبات الهداة ، ج 5 ، ص 193 .
یالطیف
گفته اند آن گاه که حُر بن یزید ریاحی از لشکریان عمرسعد کناره می گرفت تا به سپاه حق، الحاق یابد، «مهاجر بن اوس» به او گفت: « چه می کنی؟ مگر می خواهی حمله کنی؟»… حُر پاسخی نگفت، اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت. مهاجر، حیرت زده پرسید: «والله در هیچ جنگی تو را این چنین ندیده بودم و اگر از من می پرسیدند که شجاع ترین اهل کوفه کیست؟ تو را نام می بردم. اما اکنون این رعشه ای که در تو می بینم از چیست؟»
تن، چهره ای است که جان را ظاهر می کند، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان که روح را مرکبی می گیرند در خدمت آهوی تن، چه می دانند که چرا اهل باطن از قفس تن می نالند؟ تن چهره; جان است، اما از آن اقیانوس بی کرانه نَمی بیش ندارد و اگر داشت که آن دلباختگان صنم ظاهر، حسین را می شناختند.
محتضران را دیده ای که هنگام مرگ چه رعشه ای بر جانشان می افتد؟ آن جذبة عظیم را که از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهای خلد می کشاند که نمی توان دید … اما تن را از آن همه، جز رعشه ای نصیب نیست. این رعشه، رعشة مرگ است؛ مرگی پیش از آنکه اجل سر رسد و سایه; پردهشت بال های ملک الموت بر بستر ذلتِ حُر بیفتد … . «موتوا قبل ان تموتوا» اینجا دیگر این حُر است که جان خویش را می ستاند، نه ملک الموت. پیش چشم، سٌرادقات مصفای عشق است، گسترده به پهنای آسمان ها و زمین، نورٌ علی نور تا غایت الغایات معراج نبی؛ و در قفا، گور تنگی تنگ تر از پوست تن، آن سان که گویی یکایک ذرات تن را در گوری تنگ تر از خود بفشارند.
حُر بن یزید، لرزان گفت: «والله که من نفس خویش را در میان بهشت و دوزخ مخیر می بینم و زنهار اگر دست از بهشت بدارم، هر چند پاره پاره شوم و هر پاره ام را به آتش بسوزانند!» … و مرکب خویش را هِی کرد و به سوی خیمه سرای حسین بن علی بال کشید.
صفحات: 1· 2
یالطیف
آنچه در عاشورای سال شصت و یک هجری اتفاق افتاد گرچه به ظاهر یک حادثه می نمود، اما حماسه ای عظیم و تکان دهنده بود که وجدانهای خفته را بیدار کرد و خون رشادت و آگاهی را در رگهای امت اسلامی دوانید . در واقع عاشورا به مکتبی تبدیل گردید که ستمدیدگان را بر ضد ظلم شورانید . از این رو ائمه هدی علیهم السلام بر حادثه کربلا به عنوان برنامه ای تحول آفرین، احیاگر و بسیج کننده تاکید داشتند و همواره می کوشیدند تا آن را زنده و سازنده نگه دارند .
امام خمینی رحمه الله که به حق در سخن و رهنمود، در قیام و عمل و در حفظ میراث عاشورا اسوه بی بدیلی در تاریخ معاصر تشیع بود، می فرمود: «دستور آموزنده کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باید سرمشق امت اسلامی باشد . قیام همگانی در هر روز و در هر سرزمین . عاشورا قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که این برنامه سر لوحه زندگی امت در هر روز و در هر سرزمین باشد .» (1)
آن رهبر فرزانه در عمل این دیدگاه خود را پیاده کرد و با الهام از عاشورای حسینی در مقابل یزیدیان زمان ایستاد و بساط ظلم و ستم را از سرزمین ایران برچید .
رهبر کبیر انقلاب، پیوستگی انقلاب اسلامی با عاشورا را خودش اینگونه بیان می فرماید: «روزهایی که بر ما گذشت عاشورای مکرر بود و میدانهاو خیابانها و کوی و برزنهایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت کربلای مکرر، . . . هفده شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا کاخ ستمگری را با خون درهم کوبید . کربلای ما کاخ سلطنت شیطانی را فرو ریخت .» (2)
تاثیرپذیری انقلاب اسلامی از حماسه حسینی
امام خمینی رحمه الله با تاثیرپذیری از سرمشقهای نهضت امام حسین علیه السلام توانست مسلمانان را رهبری کرده و انقلاب اسلامی را به پیروزی برساند . در واقع انقلاب اسلامی ایران در پیروی از این سرمشقها متاثر از قیام امام حسین علیه السلام است .
در این مقاله به صورت مختصر ضمن ترسیم برخی از سرمشقهای نهضت امام حسین علیه السلام، تاثیرپذیری انقلاب اسلامی از آنها با رهبری امام خمینی را تبیین خواهیم کرد .
صفحات: 1· 2
یا لطیف
حسین (ع) از من است و من از حسینم . حدیثی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است و در کتب حدیثی شیعه و اهل سنت آمده است ، متن کامل آن چنین است : « حُسَینٌ مِنی وَ اَنَا مِن حُسَین اَحَب اللهُ مَن اَحَب حُسَینا وَ اَبْغَضَ اللهُ مَن اَبغَضَ حُسَینا ، حُسَینٌ سِبطٌ مِنَ الا سباطِ ، لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ »(382) اینگونه تعبیر ( من از اویم و او از من است ) نشانه وحدت کامل فکری ، روحی ، مرامی ، جسمی و خط مشی است و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیم قرن پیش از حادثه کربلا ، خواسته قیام و نهضت حسینی را تداوم راه خویش بداند و دشمنان سیدالشهداء را که دست خود را به خون او آلودند ، دشمنان و قاتلان خود به حساب آورد ، چرا که خشم و رضا و جنگ و صلح و یاری یا جفا بر حسین (ع) ، همسان با خشم و رضا و جنگ و صلح و یاری و جفا بر پیامبر خداست ، چرا که این دو ، یک جان در دو بدن و یک فکر و مرام ، در دو زمانند . (383) این گونه بیان همبستگی کامل ، ترسیم کننده خط صحیح حرکت اجتماعی و دینی و مبارزاتی و سیاسی در طول تاریخ است . چنین نیست که از هم بودن این دو حجت الهی ، تنها پیوند جسمی و از نسل پیامبر بود حسین (ع) را بگوید ، بلکه عمده ترین مفهوم ، هم خطی آن دوست .
مفهوم بلند دیگری که در این حدیث نهفته ، آن است که وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و آیین و مکتب او در وجود اباعبدالله (ع) تداوم یافته است ، آن هم نه تنها تداوم جسمی ، بلکه نگهبان دین پیامبر صلی الله علیه و آله ، امام حسین است و قیام و شهادت او سبب بقای دین رسول خداست . سخن ، تنها بار عاطفی ندارد ، بلکه بیانگر یک حقیقت اجتماعی و تاریخی است .
صفحات: 1· 2
یالطیف
وجود مقدس حضرت بقیة الله الاعظم ، اروحناله الفداء، در معارف به عنوان «خونخواه کشته کربلا» (1) شناخته شده و شیعیان همراهی با آن امام منصور برای گرفتن انتقام خون حسین(ع) و یارانش را یکی از آرزوهای بزرگ خود می دانند، (2) تا جایی که در هر عاشورا به یکدیگر اینگونه سر سلامتی می دهند:
«اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین(ع)و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد:» (3)
خداوند پاداش ما را در عزای مصیبت حسین(ع) بزرگ گرداند و او شما را از جمله کسانی که به همراه ولی اش امام مهدی از آل محمد: به خونخواهی او برمی خیزند قرار دهد.
در یک کلام نام حسین(ع) و مهدی(ع) برای شیعیان یادآور یک حکایت ناتمام است، حکایتی که آغازگر آن حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و پایان بخش آن حضرت بقیة الله الاعظم (ع) است.
در هر حال از آنجا که در اذهان شیعیان این دو وجود مقدس از قرابت و ارتباطی جدایی ناپذیر برخوردارند. از همین رو مناسب دیدیم که در ایام عزای سرور آزادگان به بخشی از معارف ارزشمندی که از آن حضرت در ارتباط با فرزند ارجمندش حضرت مهدی(ع) رسیده است اشاره کنیم:
1. نسب مهدی(ع)
حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در روایتهای متعددی به این موضوع که حضرت مهدی(ع) از فرزندان و نوادگان ایشان است اشاره کرده اند که از جمله آنها روایتی است که در زیر آمده است:
«دخلت علی جدی رسول الله (ص) فاجلسنی علی فخذه و قال لی: ان الله اختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة، تاسعهم قائمهم، و کلهم فی الفضل والمنزلة عندالله سواء» (4)
بر جدم رسول خدا، که درود و سلام خدا بر او باد، وارد شدم، پس ایشان مرا بر زانوی خود نشانده و فرمود: ای حسین! خداوند از نسل تو نه امام را برگزیده است که نهمین نفر از ایشان قیام کننده آنهاست و همه آنان در پیشگاه خداوند از نظر فضیلت و جایگاه برابر هستند.
این موضوع که قائم آل محمد(ص) از نسل حسین(ع) و نهمین نواده اوست در روایات بسیاری ، که از طریق شیعه و اهل سنت روایت شده، آمده است و هر گونه شک و تردید نسبت به نام و نشان و مشخصات موعود آخرالزمان وآخرین ذخیره الهی را برطرف می سازد.
«دخلت علی النبی (ص)فاذاالحسین علی فخذه و هو یقبل عینیه وفاه و یقول: انت سیدابن سیدانت، امام ابن امام، نت حجة ابن حجة، ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم.» (5)
بر پیامبر خدا وارد شدم و دیدم که آن حضرت در حالی که حسین را بر زانوی خود نشانده بر چشمها و دهان او بوسه می زند و می فرماید: تو آقایی فرزند آقایی ، تو امامی فرزند امامی، تو حجتی فرزند حجتی ، تو پدر حجتهای نه گانه ای، از نسل تو نهمین حجت و قیام کننده آنان بر خواهد خاست.
صفحات: 1· 2
یالطیف
یا لطیف
در زمانی که کوفیان بی وفایی خود را نشان داده نمایندهء امام حسین علیه السلام را تنها گداشتند، بانویی با ایمان و شجاع به نام “طوعه” صداقت و وفای خود را به نمایش گذاشت و به مسلم پناه داد، بدون آنکه ترسی به دل راه دهد.
با جوّ ارعاب و موج خشونت آمیزی که ابن زیاد به راه انداخته بود، مردان و زنان از همراهی با مسلم کناره گرفتند، زنان به سراغ همسران، فرزندان و برادران خود می رفتند و آن ها را از همراهی با نهضت باز می داشتند؛ با این بهانه که دیگران این کار را انجام خواهند داد. مردان نیز به سراغ فرزندان و برادران خود می رفتند و آنان را از لشکر شام می ترساندند و با خود می بردند.
اوضاع به گونه ای شد که از آن جمعیت انبوه در نماز مغرب، تنها سی نفر باقی مانده بودند. مسلم از مسجد که بیرون آمد، همین تعداد اندک هم پراکنده شدند. مسلم بن عقیل در کوچه های کوفه راه می پیمود تا به در خانهء زنی به نام “طوعه” رسید که منتظر فرزند خویش بود. وی از “طوعه” جرعه ای آب خواست، “طوعه” برای آن جناب آب آورد و مسلم آب نوشید و همان جا نشست. طوعه به خانه رفت و برگشته به مسلم گفت: مگر آب نیاشامیدی؟ برخیز و به خانه ات برو. مسلم جواب نداد. “طوعه” دوباره تکرار کرد. اما باز هم پاسخی نشنید. آن گاه گفت: سبحان الله، ای بندهء خدا برخیز به سوی اهل خود برو! چرا که بودن تو در این وقت شب بر در خانهء من شایسته نیست و من نیز از بودنت در این جا راضی نیستم. مسلم سخن گفت و “طوعه” وقتی فهمید او نمایندهء امام حسین علیه السلام است به او پناه داد. (1)
مسلم در خانهء “طوعه” بود، پسر “طوعه” بازگشت و متوجه حضور مسلم در خانه شد. پسر تهدیدهای ابن زیاد و جایزهء عبیدالله برای دستگیری مسلم را برای مادر بازگو کرد، “طوعه” احساس کرد ممکن است پسرش خبر مسلم را به عبیدالله بدهد، او را سوگند داد که این راز را مخفی دارد. ولی او به طمع جایزه این خبر را به ابن زیاد رساند. (2)
صبح روز بعد، زمانیکه صدای شیههء اسبان به گوش مسلم رسید، دعای خود را با عجله تمام کرد و سلاح پوشیده رو به طوعه” کرد و گفت : ای طوعه! آنچه بر تو بود، انجام دادی و از شفاعت حضرت رسول نصیب یافتی. من دیشب در خواب عمویم امیر مؤمنان را دیدم که مرا فرمود: فردا پیش من خواهی بود. (3)
صفحات: 1· 2
یالطیف
((هشام بن سالم )) از حضرت ابي عبدالله (ع ) در حديثي طولاني نقل كرده كه شخصي نزد امام صادق (ع ) مشرف شد و به آن جناب عرض كرد :
اي پسر رسول خدا(ص ) : آيا پدر شما را مي توان زيارت كرد ؟
حضرت فرمودند :
بلي ، علاوه بر زيارت نماز هم نزد قبر مي توان خواند ، منتهي نماز را بايد پشت قبر بجا آورد نه مقدم و جلو آن .
آن شخص عرض كرد : كسي كه آن حضرت را زيارت كند چه ثواب و اجري دارد ؟
حضرت فرمودند :
اجر او بهشت است مشروط به اينكه به آن حضرت اقتداء كرده و از او تبعيت كند .
عرض كرد : اگر كسي زيارت آن حضرت را از روي بي رغبتي و بي ميلي ترك كند چه خواهد ديد ؟
حضرت فرمودند : روز حسرت ( روز قيامت ) حسرت خواهد خورد .
عرض كرد : كسي نزد قبر آن جناب اقامت كند اجر و ثوابش چيست ؟
حضرت فرمودند : هر يك روز آن معادل يك ماه مي باشد .
عرض كرد : كسي كه براي رفتن و زيارت نمودن آن حضرت متحمل هزينه و خرج شده و نيز نزد قبر مطهر پول خرج كند چه اجري دارد ؟
حضرت فرمودند : در مقابل هر يك درهمي كه خرج كرده هزار درهم دريافت خواهدنمود .
عرض كرد : اجر كسي كه در سفر به طرف آن حضرت فوت كرده چيست ؟
حضرت فرمودند : فرشتگان مشايعتش كرده و براي او حنوط و لباس از بهشت آورده و وقتي كفن شد بر او نماز خوانده و روي كفني كه بر او پوشانده اند . فرشتگان نيز كفن ديگري قرار مي دهند و زير او را از ريحان فرش مي نمايند و زمين را چنان رانده و جلو برده كه از جلو فاصله سه ميل طي شده و از پشت و جانب سر و طرف پا نيز مانند آن اين مقدار مسافت و فاصله منهدم و ساقط مي گردد .
و براي آن دربي از بهشت به طرف قبرش گشوده شده و نسيم و بوي خوش بهشتي به قبر او داخل گشته و تا قيام قيامت بدين منوال خواهد بود .
آن شخص مي گويد : محضر مباركش عرضه داشتم :
كسي كه نزد قبر نماز بگذارد اجر و ثوابش چيست ؟
صفحات: 1· 2
یا لطیف
یا لطیف
اي صبح چرا كردي طلوع مگر نداني حسين بي مادر است
مگر نداني فرادا سر حسين به نيزه هاست
مگرنداني زينب بي معجر است
امروز زينب گويد
گلي گم كرده ام ميجويم او را به هر گل ميرسم مي بويم اورا
ديگر چگويد زينب
او ميدويدو من ميدويدم اوسوي مقتل من سوي قاتل
اوميبوريده من ميبريدم اواز حسين سر من ازحسين دل
آمد به مقتل شمر سيه دل
او ميكشيدو من ميكشيدم او خنجر از كين من نالهاز دل
داني كه دگر چگويد زينب
بي برادر شدم بي عباس شدم
عباسم بيا ببين كه بي معجرم
امروز كه حضرت زينب همه رو كه سوار بر مركب كرد خواست خودش سوار شه نمي تونست
رو به قتلگاه گفت اين اخي يا عباس يعني اي برادرم عباس كجايي
از امشب زينب بي برادر است
از امشب رباب بي اصغراست
از امشب رقيه بي پدر است
از امشب ليلا بي موذن است
از امشب حرم بعد عباس آب دارد
از امشب حرمت آل علي شكسته شد
از امشب رقيه به گوش گو شواره است
از امشب مادري دست به پهلوست
از امشب سر حسين به نيزه است
یا لطیف
زماني كه امام زمان ظهور می کند ،
ما بين ركن و مقام مي ايستد و پنج ندا مي دهد:
1. «الا يا اهل العالم انا الامام القائم ;
آگاه باشيد اي جهانيان كه منم امام قائم »
2. «الا يا اهل العالم انا الصمصام المنتقم;
آگاه باشيد اي اهل عالم كه منم شمشير انتقام گيرنده »
3. «الا يا اهل العالم ان جدي الحسين قتلوه عطشانا;
بيدار باشيد اي اهل عالم كه جد من حسين را تشنه كام كشتند»
4. «الا يا اهل العالم ان جدي الحسين طرحوه عريانا;
بيدار باشيد اي اهل عالم كه جد من حسين را عريان روي خاك افكندند»
5. «الا يا اهل العالم ان جدي الحسين سحقوه عدوانا;
آگاه باشيد اي جهانيان كه جد من حسين را از روي كينه توزي پايمال كردند»
قصص الانبياء، راوندي ، ص 80
بحارالانوار، ج 52، ص 225
یالطیف
اَلحَمدُ لِلِه وَ الصَّلوةُ عَلی اَبِی مُحمَّدٍ وَ آلِهِ الطیّبِینَ الاَخیارِ اَمّا بَعد: یا اَهلَ الکوُفَةِ ، یا اَهلَ الخَتلِ وَ الغَدرِ ، اَتبکُونَ فَلا رَقَاَتِ الدَمعَةُ ، وَ لا هَدَاَتِ الرِنَّة ، اِنَّما مِثلُکُم کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَت عَزلَها مِن بَعدِ قُوَةٍ اَنکاثاً ، تَتَّخِذونَ اَیمانکُم دَخلًا بَینَکُم ، اَلا وَ هَل فِیکُم اِلّا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ وَ الصَّدرُ الشَّنَفِ ، وَ مَلقُ الاِماءِ ، وَ غَمزُ الاَعداءِ اَو کَمَرعیً عَلی دِمنَةٍ ، اَو کَفِضَّةٍ عَلی مَلحُودَةٍ ، اَلا ساءَ ما قَدَّمَت لَکُم اَنفُسَکُم ، اَن سَخِطَ اللهُ عَلَیکُم وَ فِی العَذابِ اَنتُم خالِدون.
اَتَبکُونَ وَ تنتَحِبُونَ ، اِی وَاللهِ فَابکُوا کَثیراً ، وَاضحَکُوا قَلیلاً فَلَقَد ذَهَبتُم بِعارِها وَ شَنارِها وَ لَن تَرحَضُوها بِغَسلٍ بَعدَها اَبَداَ وَ اَنّی تَرحَضُونَ قتلَ سَلِیلِ خاتِمِ النُبُّوَةِ وَ مَعدِنِ الرِّسالَةِ ، وَ سَیِّدِ شَبابِ اَهلِ الجَنَّةِ ، وَ مَلاذِ خِیَرَتِکُم وَ مَفزَعِ نازِلَتِکُم وَ مَنارِ حُجَّتِکُم ، وَ مَدرَةِ سُنَّتِکُم ، اَلا ساءَ ما تَزِرُونَ ، وَبُعداً لَکُم وَ سُحقاً ، فَلَقَد خابَ السَّعیُ وَ تَبَّتِ الاَیدِی وَ خَسِرَت الصَّفقَة وَ بُــؤتُم بِغَضَبٍ مِنَ الله ، وَ ضُرِبَت عَلَیکُم الذِّلَةُ وَ المَسکَنَة ، وَ تِلکُم یا اَهلَ الکُوفَة ! اَتَدرُونَ اَیَّ کَبَدٍ لِرَسوُلِ الله فَرَیتُم ، وَ اَیَّ کَریمَةٍ لَهُ اَبرَزتُم ، وَ اَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکتُم وَ اَیَّ حُرمَةٍ لَهُ انتَهَکتُم ، وَ لَقَد جِئتُم بِها صَلعاءَ عَنقاءَ سَواءَ فَقماءَ (و فی بعضها) خَرقاءَ ، شَوهاءَ کَطِلاعِ الاَرضِ اَو مِلاءَ السَّماءِ ، اَفَعَجِبتُم اَن مَطَرَتِ السَّماءُ دَماً ، وَ لَعَذابِ الاخِرَةِ اَخزی وَ اَنتُم لا تَنصِروُنَ ، وَ لا یَستَخِفنَّکُم الَمَهلُ فَاِنَّهُ لا یَحفِزُهُ البِدارُ ، وَ لا یَخافُ فَوتُ الثّارِ وَ اِنَّ رَبَّکُم لَبِالمِرصادِ.
ترجمه:
ستایش مخصوص خداست، و درود بر پدرم محمد و فرزندان پاک و برگزیده ی او باد ، اما بعد:ای مردم کوفه! ای نیرنگ بازان و بی وفایان، به حال ما گریه نکنید ، اشکتان خشک مباد ، و ناله ی شما فرو ننشیند، مثل شما مثل آن زنی است که رشته های خود را پس از تابیدن ، باز می کرد ، چه فضیلتی در شما هست ؟ بجز لاف و گزاف و آلودگی و سینه های پر کینه ، به ظاهر همچون کنیزان تملق گو ، و در باطن همانند دشمنان سخن چین ، یا مانند سبزیهای هستید که در لجنزار ها روییده و یا نقره ای که با آن قبر مرده بیارایند ، بدانیدکه برای آخرت خود ، کردار زشتی از پیش فرستادید ، به خشم خداوند گرفتار ، و در عذاب جاوید خواهید ماند.
آیا گریه می کنید؟ و فریاد به گریه بلند کرده اید؟ آری به خدا بایستی زیاد گریه کنید و کمتر بخندید، که دامن خود را به عار و ننگ ، آلوده نموده اید که هرگز نمیتوانید آن را بشویید ، چگونه می توانید خون پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را بشویید؟ خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیش آمدهای ناگوار شما ، و چایگاه رفیع حجت شما ، و بزرگ و رهبر قوانین شما را.
ای مردم کوفه! بدانید که کار زشتی را انجام می دهید ،از رحمت خدا دور می باشید و نابود گردید ، که کوششها به هدر رفت و دستهای شما از کار بریده شد و در سودای خود زیان دیدید ، و گرفتار خشم خدا گشتید ، و سکه ی خواری و بدبختی بنام شما زده شد.
وای بر شما ای مردم کوفه ! آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا را بریدید ؟ و چه پرده نشینی را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی را از او ریختید ؟ و چه احترامی را از او هتک کردید؟
مسلما کاری بس بزرگ و زشت ، سخت ، ناروا ، خشونتبار ، و شرم آور به لبریزی سراسر زمین و گنجایش آسمان انجام دادید.
آیا برای شما شگفت آور است که آسمان در این جریان خون بارید؟ همانا شکنجه جهان آخرت ، ننگین تر است ، و کسی شما را یاری نکند و از مهلتی که به شما داده شد استفاده نکنید که پیشی گرفتن شما ، خدا را شتابزده نمی کند ، و از فوت انتقام (کنونی) نمی هراسند که پروردگار در کمین گاه ما و شما است.
منبع : کتاب سوگنامه آل محمد (ص)
یا لطیف
در قیام عاشورا افراد بسیار زیادی در جبهه باطل و دشمن بودند که هیچ کدام از آنها هرگز عاقبتبخیر نشدند و هیچگاه در زندگی روز خوش ندیدند.
دهم محرم سال ۶۱ هجری، حادثه عظیم عاشورا، شهادت امام حسین علیه السلام و 72 تن از یاران از جان گذشته ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله حسین (ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کردند.افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا (ص) دفاع و حمایت کردند.
اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند و پاداش دنیای فانی را به آخرت جاودان ترجیح دادند در جبهه مقابل حق ایستادند و سرنوشتی ذلت بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند و به پاداش دنیوی هم نرسیدند.
با استناد به دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلیترین دشمنان امام حسین (ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه شده است که در جدول زیر ارائه میشود:
نام |
نقش وی در کربلا |
سرانجام و چگونگی مرگ |
شمر بن ذیالجوشن |
نقشآفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش |
دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ |
محمد بن اشعث بن قیس |
نقشآفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند |
روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد |
عبید الله بن زیاد |
در حادثه کربلا، همه جنایتها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت |
چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد |
یزید بن معاویه |
چوب زدن بر دندانهای مبارک امام حسین(ع ) |
هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد |
سنان بن انس |
نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت |
زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت |
عمر بن سعد |
مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت |
به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد |
حرملة بن کاهل |
پرتاب تیر بر گلوی علیاصغر(ع) |
مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند |
حصین بن نُمیر |
فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) |
ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد |
مالک بن نُسیر کِندی |
فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) |
قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند |
زرعه دامی |
از قاتلان امام(ع) |
هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه میزد و میگفت به من آب دهید |
محمد بن اشعث |
هتک حرمت امام حسین(ع) |
توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد |
عبدالله بن حَوزه |
تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) |
قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت |
شبث بن ربعی |
با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد |
ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر رانهایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند |
ابحر بن کعب |
برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان |
ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشمهایش را از حدقه درآورد |
شرحبیل |
از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد |
مختار او را با آتش سوزاند |
عمروبن حجاج |
در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود |
به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد |
احبش بن مرثد(اخنس) |
با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد |
پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد |
عبدالله بن ابی حُصین |
آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بیشرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعهای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری |
به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب مینوشید تشنگیاش برطرف نمیشد تا اینکه هلاک شد |
بَجدل بن سُلیم |
انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید |
مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد |
اسحاق بن حَیوه حضرمی |
داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد |
با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید |
یالطیف
یا لطیف
براى بحث راجع به نقش اهل بيت مكرم سيد الشهداء در تبليغ نهضت حسينى و اسلام،ابتدا بايد دو مقدمه را به عرض شما برسانم.
يكى اينكه طبق روايات و همچنين بر اساس معتقدات ما-كه معتقد به امامتحضرت سيد الشهداء هستيم-تمام كارهاى ايشان از روز اول حساب شده بوده است و ايشان بى حساب و منطق و بدون دليل كارى نكردهاند،يعنى نمىتوانيم بگوييم كه فلان قضيه اتفاقا و تصادفا رخ داده، بلكه همه اينها روى حساب بوده است.
و اين مطلب گذشته از اينكه از نظر قرائن تاريخى روشن است،از نظر منطق و روايات و بر اساس اعتقاد ما مبنى بر امامتحضرت سيد الشهداء نيز تاييد مىشود.
چرا ابا عبد الله اهل بيتش را همراه خود برد؟
يكى از مسائلى كه هم تاريخ در باره آن صحبت كرده و هم اخبار و احاديث از آن سخن گفتهاند اين است كه چرا ابا عبد الله در اين سفر پر خطر اهل بيتش را همراه خود برد؟خطر اين سفر را همه پيش بينى مىكردند،يعنى يك امر غير قابل پيش بينى حتى براى افراد عادى نبود. لهذا قبل از آنكه ايشان حركت كنند تقريبا مىشود گفت تمام كسانى كه آمدند و مصلحت انديشى كردند،حركت دادن اهل بيتبه همراه ايشان را كارى بر خلاف مصلحت تشخيص دادند،يعنى آنها با حساب و منطق خودشان كه در سطح عادى بود و به مقياس و معيار حفظ جان ابا عبد الله و خاندانش،تقريبا به اتفاق آراء به ايشان مىگفتند:رفتن خودتان خطرناك است و مصلحت نيستيعنى جانتان در خطر است،چه رسد كه بخواهيد اهل بيتتان را هم با خودتان ببريد.ابا عبد الله جواب داد:نه،من بايد آنها را ببرم.
به آنها جوابى مىداد كه ديگر نتوانند در اين زمينه حرف بزنند،به اين ترتيب كه جنبه معنوى مطلب را بيان مىكرد،كه مكرر شنيدهايد كه ايشان استناد كردند به رؤيايى كه البته در حكم يك وحى قاطع است. فرمود:در عالم رؤيا جدم به من فرموده است:«ان الله شاء ان يراك قتيلا» (1) .گفتند:پس اگر اين طور است،چرا اهل بيت و بچهها را همراهتان مىبريد؟پاسخ دادند:اين را هم جدم فرمود:«ان الله شاء ان يراهن سبايا» (2) .
اينجا يك توضيح مختصر برايتان عرض بكنم:اين جمله«ان الله شاء ان يراك قتيلا»يا«ان الله شاء ان يراهن سبايا»يعنى چه؟اين مفهومى كه الآن من عرض مىكنم معنايى است كه همه كسانى كه آنجا مخاطب ابا عبد الله بودند آن را مىفهميدند،نه يك معمايى كه امروز گاهى در السنه شايع است.كلمه مشيت خدا يا اراده خدا كه در خود قرآن به كار برده شده است،در دو مورد به كار مىرود كه يكى را اصطلاحا«اراده تكوينى»و ديگرى را«اراده تشريعى»مىگويند. اراده تكوينى يعنى قضا و قدر الهى كه اگر چيزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلق گرفت، معنايش اين است كه در مقابل قضا و قدر الهى ديگر كارى نمىشود كرد.
صفحات: 1· 2
یا لطیف
در سال 61ق، پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم، جامعه اسلامى شاهد سانحهاى بسيار اسفبار بود؛ نوه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به طرز فجيعى به همراه ياران اندك خود به شهادت رسيد و اهل بيت او به اسارت رفتند. چرا عاشورا اتفاق افتاد؟ اين پرسشى است كه نوشته حاضر به منظور يافتن پاسخى قانعكننده به آن، بر آمده است.
بر همين اساس مباحث ذيل را در اين مقاله مورد توجه و مداقه قرار دادهايم: بافت اجتماعى جزيرةالعرب قبل از بعثتبه عنوان مرده ريگ جاهليت، رخداد سقيفه به عنوان اولين انحراف بنيادين در حركت اسلامى كه در آن عقيده، فداى قبيله شد و نتايجى كه از اين اجتماع شتابآلود برآمد، سياست مالى خلفاى نخستين؛ به ويژه دوره عمر و عثمان و بدعتها و انحرافاتى كه در اين زمينه به وقوع پيوست، انحرافات فكرى كه معاويه و جانشين او يزيد ابداع كردند (همانند: جعل حديث، تبديل خلافتبه سلطنت، احياى عروبت و فروداشت موالى) و بالاخره تقويت جريانهاى فكرى انحرافى همانند مرجئه كه مشروعيتبخش رفتار غير دينى امويان بودند.
مكتبى كه مىرفتبا كجروىهاى تفاله جاهليت … با شعار «لا خبر جاء و لا وحى نزل» محو و نابود شود … ناگهان شخصيت عظيمى . .. قيام كرد و با فداكارى بىنظير و نهضت الهى خود، واقعه بزرگى را به وجود آورد.
(امام خمينى، صحيفه نور، ج 12، ص 181)
مقدمه
سانحه عاشورا و ابعاد مختلف آن، تحقيقات علمى فراوانى را به خود اختصاص داده است، اما به نظر مىرسد به يكى از وجوه اين پديده تاريخى كه در حوزه «تاريخ اسلام» - بهطور اخص - و در «تاريخ انسانى » - به طور اعم - اهميت به سزايى دارد، كمتر توجه شده است و آن بررسى تاريخى «چرايى» رخداد كربلاست. چرا پس از گذشت پنجاه سال از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم حاكمان جامعه اسلامى به آسانى به قتل و عام و اسارت خاندان او اقدام مىكنند و چنين مصيبت عظيمى را بر آل محمد روا مىدارند؟ چرايى اين واقعه را در كجا بايد جستوجو كرد؟ در نوشتار حاضر در حد توان به اين پرسش پاسخ داده شدهاست.
صفحات: 1· 2
یا لطیف
مطابق معتبرترين نقلها اولين كسى كه از خاندان پيغمبر شهيد شد،جناب على اكبر و آخرينشان جناب ابوالفضل العباس بود،يعنى ايشان وقتى شهيد شدند كه ديگر از اصحاب و اهل بيت كسى نمانده بود،فقط ايشان بودند و حضرت سيد الشهداء.آمد عرض كرد:برادر جان!به من اجازه بدهيد به ميدان بروم كه خيلى از اين زندگى ناراحت هستم.
جناب ابوالفضل سه برادر كوچكترش را مخصوصا قبل از خودش فرستاد،گفت:برويد برادران! من مىخواهم اجر مصيبتبرادرم را برده باشم.مىخواست مطمئن شود كه برادران مادرىاش حتما قبل از او شهيد شدهاند و بعد به آنها ملحق بشود.
بنا بر اين ام البنين است و چهار پسر،ولى ام البنين در كربلا نيست،در مدينه است.آنان كه در مدينه بودند از سرنوشت كربلا بى خبر بودند.به اين زن،مادر اين چند پسر كه تمام زندگى و هستىاش همين چهار پسر بود،خبر رسيد كه هر چهار پسر تو در كربلا شهيد شدهاند.البته اين زن زن كاملهاى بود،زن بيوهاى بود كه همه پسرهايش را از دست داده بود.
گاهى مىآمد در سر راه كوفه به مدينه مىنشست و شروع به نوحه سرايى براى فرزندانش مىكرد.تاريخ نوشته است كه اين زن خودش يك وسيله تبليغ عليه دستگاه بنى اميه بود.هر كس كه مىآمد از آنجا عبور كند متوقف مىشد و اشك مىريخت.مروان حكم كه يك وقتى حاكم مدينه بوده و از آن دشمنان عجيب اهل بيت است، هر وقت مىآمد از آنجا عبور كند بى اختيار مىنشست و با گريه اين زن مىگريست. اين زن اشعارى دارد و در يكى از آنها مىگويد:
لا تدعونى ويك ام البنين
تذكرينى بليوث العرين
كانتبنون لى ادعى بهم
و اليوم اصبحت و لا من بنين (1)
مخاطب را يك زن قرار داده،مىگويد:اى زن،اى خواهر!تا به حال اگر مرا ام البنين مىناميدى،بعد از اين ديگر ام البنين نگو،چون اين كلمه خاطرات مرا تجديد مىكند،مرا به ياد فرزندانم مىاندازد،ديگر بعد از اين مرا به اين اسم نخوانيد،بله،در گذشته من پسرانى داشتم ولى حالا كه هيچيك از آنها نيستند.
رشيدترين فرزندانش جناب ابوالفضل بود و بالخصوص براى جناب ابوالفضل مرثيه بسيار جانگدازى دارد،مىگويد:
يا من راى العباس كر على جماهير النقد
و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد
انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد
ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد
لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد (2)
صفحات: 1· 2
یا لطیف
در همهمهء غیرت و درد، مگر می شود کار دیگری هم، کرد؟! دلشوره درد، خواب را پس می زند و غیرتِ عشق، آب را.
همه چیز، از آب، از نگاهِ مردانهء ملکوتی عبّاس، موج بر می داردو دست های تشنه خاک، به تماشای چشمان ماه نبی هاشم، بلند می شود.
آبروی آب، از اوست:
هر آب، که در مشکِ او نیست،
آب نیست، آبرویی است فروهِشته!
ذهن علیل ابلیس، آدم را ـتنها ـ خاک می بیند.
مکاشفهء عطش و جانبازی، در باور آب و آتش نمی گنجد.
امّا ابوالفضل، کار خود را می کند؛ ماندن، کار او نیست.
دست از “آب” می شوید و از “جان” خویش نیز!…
یالطیف
بيرون آمدن امام حسين (ع) به سوى كوفه
حسين بن على عليه السلام همان روز كه مسلم شهيد شد از مكه بيرون آمد. ابن زياد حصين بن نمير را كه فرمانده شرطه او بود با چهار هزار سوار از مردم كوفه فرستاد تا ميان قادسيه و قطقطانه توقف كند و از رفتن اشخاص از كوفه به سوى حجاز غير از حاجيان و عمرهگزاران و كسانى كه متهم به هوادارى امام حسين (ع) نيستند، جلوگيرى كند.
گويند نامه مسلم بن عقيل كه به امام حسين (ع) رسيد چنين بود:
“پيشرو كاروان به اهل خود دروغ نمى گويد، همانا هيجده هزار تن از مردم كوفه با من بيعت كرده اند، بيا كه همه مردم همراه تو هستند، و اعتقاد و علاقه اى به خاندان ابو سفيان ندارند.”
گفتگوی ابن عباس و امام حسین (ع)
و چون حسين (ع) تصميم به بيرون آمدن از مكه گرفت، و شروع به آماده شدن فرمود خبر به عبد الله بن عباس رسيد، به ديدار آن حضرت آمد، و گفت:
اى پسر عمو شنيده ام قصد رفتن به عراق دارى.
فرمود: آرى چنين تصميمى دارم.
عبد الله گفت: اى پسر عمو ترا به خدا سوگند از اين كار منصرف شو، فرمود تصميم گرفته ام و از حركت چاره يى نيست.
ابن عباس گفت: آيا به جايى مي روى كه امير خود را بيرون كرده و سرزمين هاى خود را به تصرف خويش در آورده اند؟ اگر چنين كرده اند برو، ولى اگر تو را به سوى خود دعوت كرده اند ولى اميرشان همانجاست و كارگزاران او از ايشان خراج مى گيرند، همانا تو را براى جنگ كردن فراخوانده اند، و در امان نيستم كه تو را رها نكنند، و از يارى تو دست برندارند، هم چنان كه آن كار را نسبت به پدر و برادرت كردند.
حسين (ع) فرمود: درباره آنچه گفتى خواهم انديشيد.
دیدار عبدالله بن زبیر با امام حسین (ع)
تصميم و قصد امام حسين (ع) به اطلاع عبد الله بن زبير رسيد. او هم به ديدار ايشان آمد، و گفت: اگر در همين حرم الهى بمانى و نمايندگان و داعيان خود را به شهرها بفرستى و براى شيعيان خود در عراق بنويسى كه پيش تو آيند و چون كارت استوار شد كارگزاران يزيد را از اين شهر بيرون كنى من هم در اين كار با تو همراهى و هم فكرى خواهم كرد، و اگر به مشورت من عمل كنى، بهتر است اين كار را در همين حرم الهى انجام دهى، كه مجمع مردم روى زمين و محل آمد و شد از هر سوى است، و به اذن خداوند آنچه مى خواهى به دست خواهى آورد، و اميدوارم به آن برسى.
گفتگوی دوباره امام حسین (ع) و ابن عباس
گويند چون روز سوم رسيد عبد الله بن عباس باز به حضور امام حسين (ع) آمد، و گفت:
صفحات: 1· 2
یا لطیف
خواص که دارای ویژگی بصیرت هم هستند و قدرت تشخیص درست از نادرست را دارند؛ چه می شود که در مقابل حسین(ع) شمشیر می زنند.
بنابراین باید ریشه های عملکرد بد خواص بررسی شود:
1. دنیا گرایی و رفاه طلبی
سر منشأ بسیاری از انحرافات فکری و عقیدتی است چنان که پس از واقعه کربلا عمر سعد در رأس سپاه کوفه شعری با این مضمون خواند: «رکاب مرا خواه از طلا و خواه از نقره پر کن؛ زیرا من حقیقتاً آقای بزرگوار و پرهیزگاری را به قتل رساندم».
از محتوای سروده پیداست که عمر سعد از مقام و جایگاه حضرت آگاه است؛ اما میل به مقام و جاه و حضور در کانون قدرت را بر تحمل سختی و مشکلات طرفداری از حق ترجیح داد. از همین روست که پیامبر(ص) فرمود: «بیشترین چیزی که از آن بر امتم می ترسم، جلو ه های دنیا و زیاده روی آن است».
2. مال پرستی
مقام معظم رهبری فرمود: «آن هایی که دل به دنیا سپرده اند، حق را هم می شناسند؛ طرفدار حق هم هستند در همین حال مقابل دنیا پایشان می لغزد؟».
دنیا یعنی چه؟ یعنی پول، خانه، شهوت، شهرت … .
شمربن ذی الجوشن در رکاب حضرت علی(ع) در جنگ صفین و در مصاف با حضرت حسین(ع) در کربلاست.
صفحات: 1· 2
یا لطیف
نماز عارفانه در شب و روز عاشورا پدید آورنده: عرب اسدی |
پدید آورنده: جواد ذهنی تهرانی |
نماز و آموزه های مکتب عاشورایی امام حسین علیه السلام پدید آورنده: جمعی از نویسندگان |
مقتل الحسین علیه السلام به روایت شیخ صدوق پدید آورنده: شیخ صدوق |
نمای ویژگی های یک انقلاب موفق در انقلاب سرخ حسینی پدید آورنده: محمد رضا طباطبایی |
پدید آورنده: محمد جواد صاحبی |
نهضت امام حسین از منظر امر به معروف و نهی از منکر پدید آورنده: جمعی از نویسندگان |
یا لطیف
روزها همچنان از پی هم میگذرند و دوباره محرم با آن حال و هوای سحرانگیزش از راه میرسد. دوباره عطر خوش حسینی به مشام میرسد و نوای «یاحسین» گوش جان را نوازش میدهد. زمزمهای که همواره ورد زبان ملت ایران بوده و با نشأت گرفتن از زمزمهها و نام حسین(ع) بود که توانستند چنان حوادثی را بیافرینند به طوری که با گذشت زمان هنوز فعل حسینیشان در اذهان حک شده باقی مانده است.
امام حسین ( ع ) به همراه 72 تن از یاران صدیقش حماسهای خلق کرد که حتی با یادآوری آن میتوان به عظمت این نهضت حسینی پی برد و برای حرکتها و مبارزات ظلمستیزانه بعدی، در طول تاریخ پس از امام(ع) و یارانش الگویی گشت. در باره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشتهاند. باز هم جاى گفتن و نوشتن باقى است، چرا که این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گستردهاى برخوردار است که هر چه بیشتر به تحلیل و بررسى آن پرداخته شود زوایاى نوتر و تازهترى از آن آشکار خواهد شد. عاشورا نه یک حادثه که یک فرهنگ است، فرهنگى برخاسته از متن اسلام ناب که نقش حیاتى را در استحکام ریشه ها، رویش شاخه ها و رشد بار و برهاى آن ایفا کرده است. عاشورا هیچ گاه در محدوده زمان و جغرافیاى خاصى محصور نمانده است، بلکه همواره الهام بخش تشیع در راستاى حرکت ها، جنبش ها و قیام هاى راستین شیعه ـ پل بسیارى از نهضتهاى دیگر ـ در برابر کانون هاى ظلم و کفر و نفاق بوده است. قیام عاشورا از سال 61 هجرى تا امروز همچون چشمهاى جوشان و خروشان از آب زلال و گواراى خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب کرده، و الهامبخش بسیارى از نهضتهاى حقّ علیه باطل بوده است.
صفحات: 1· 2